Tuesday, January 22, 2013

گرما

احساس میکردم که فحش دادن یکی از بهترین راههای گرفتن انتقام است، برای فحش دادن لازم نیست زور داشته باشی، بزرگتر یا قوی‌تر باشی، فقط کافیست بتوانی حرف بزنی، دهانت را باز کنی و هر چیزی که طرف را عصبانی میکند بگویی، این کلمه ها خودشان قدرت دارند، اگر درست و به موقع بگویی، او را تا سرحد مرگ میچزاند!!
دیگر احتیاجی به خرابکاری نیست...اصلا انگار فحش را برای" آدم های ضعیف"، مثل من ساخته ند...
پدر آن ديگری ~ پرينوش صنيعی
هوووم! خوب بود! هر زبونی یه عالمه فحش میخواد و فکر کنم صادق هدایت بود که میگفت خداروشکر زبان ما اساساً هیچی در این زمینه کم نداره.... به هرحال فحش چیز خوبیه! تازه فقط فحش نیست که... هزاران راه کلامی هست برای چزوندن! اصلاً هروقت بحث این کلمه "چزوندن" میشه، یاد بهزاد، این مرد نازنین، میفتم.... خداییش با خونسردی تمام، چقدرررررر چزوندمش در دوران خوش نوجوانی! >:))
همینجوری گفتم بگم که لال نمونم! وگرنه از پنج صبح امروز نه نیازی به فحش دارم و نه چیز دیگه... فقط "همینجوری"!
*
این خوووووبه! آکشیتا فرستاد الان:
و خوبترش وقتیه که از اینها واسم میفرسته، بعد خودش میپره بالای سرم وایمسته، پا به پای من ذوق میکنه! دوستش میدارم این دختر رو!
به هر حال یکی این فیلم، یکی Cloud Atlas، یکی Frankenweenie، یکی بینوایان، یکی A Few Good Men و غیره... تو لیستند! به زودی! به زودی! به زودی!
*
خوبه که پگاه هست... نوشته هایی که میذاره، خییییلی خوبند!
*
این هم شعر درخواستی:
هميشه بايد کسي باشد
که معنی سه نقطه‌های انتهای جمله‌هایت را بفهمد
همیشه باید کسی باشد
تا بغض‌هايت را قبل از لرزیدن چانه‌ات بفهمد
باید کسی باشد
...که وقتی صدایت لرزید بفهمد
که اگر سکوت کردی، بفهمد
کسی باشد
که اگر بهانه‌گیر شدی بفهمد
کسی باشد
که اگر سردرد را بهانه آوردی برای رفتن و نبودن
بفهمد به توجهش احتياج داری
بفهمد که درد داری
که زندگی درد دارد
که دلگیری
بفهمد که دلت برای چیزهای کوچکش تنگ شده است
بفهمد که دلت برای قدم زدن زیرِ باران
برایِ بوسیدنش
برایِ یك آغوشِ گرم تنگ شده است
همیشه باید کسی باشد
همیشه...! 
ولی...
نیست...
فکر کنم این بشر تا حالا  هواربار خودش رو کشته... (!)
خریّت نه تنها علف خوردن است!
این جمله رو هم باید قاب بگبرم و بزنم دیوار... شاید جایی نزدیک کارت تبریکی که برای خودم خریدم... اما معلق...
*
کنسرت چی میگه؟
*
گشنمه!
*
آی لاو ایت که صبح، با بالا اومدن آفتاب و از روی پشت بوم همسایه با زل زدن به چشمهای من خودش رو نشون میده!!!
کور شدم، بات آی لاو ایت! گرمای مهربونش رو هم دوست دارم...

پینوشت اول: سرده! جدی سرده!
پینوشت دوم:  پستی نوشتم نزدیک دو سال پیش... بادکنک شفاف. کلاً پستهای اون دوره، زمستان 2011... جالبند! و پستهای قبلتر... و پستهای بعدتر...
پینوشت سوم: این پست هم خیلی خوبه...
دیشب بود یا قبلتر که همش فکر میکردم چقدر "دیوانه"ام؟ یا... چه جوری دیوانه ام؟ دیدن خودم از نگاه دیگرا گاهی بهترین بیانه:
"how to be crazy!!!"، ""How to Survive With "aab goje"، "how to walk on the roof of a flying airplane!!!!!"، "عقاید یک دلقک نوشته ی هانریش بل"، "ابن مشغله نوشته نادر ابراهیمی"، "تلخون ... صمد بهرنگی"، "گور پدر دنیا. توضیحات: ما شنگول میمانیم"، "در جستجوی زمان از دست رفته"، "تضادهای درونی نوشته نادر ابراهیمی"، "بدون مادرم هرگز"، "بابالنگ‌دراز"، "آلیس در سرزمین عجایب"، "بیگانه"، "وقایع روز"، "عقل سرخ"، "self confidence for dummies"، "نگار طبیبیان"، "Lafcadio: The Lion Who Shot Back"، "تو مشغول مردن‌ات بودی"، "رباعیات خیّام"، "حسنی نگو، بلا بگو".........
همه اینها، همه همه اینها منم! خود خود من!

No comments:

Post a Comment