هنوز نفهمیده ام که فیلم دیدن برام خوبه یا بد... سریال دیدن در واقع...
حداقل الان که گیر کرده ام یه جایی بین لوسیفر بودن و مگنیفیسنت بودن!!! بین مورنینگ استار و لورنزو د مدیچی...
و حالم، روان سادیستیه که به جای شراب، جام خون دادن بهش... خوشحاله از مزه مزه کردن قدرتی که توی خودش میبینه. اما میدونه تمام ناتمام خودش هم نیست هنوز... که کافی نیست هنوز...
اما راستش، بعد از دو سال، باز خودمم! همون خون آشام همیشگی... همون دردآشام آشنا...
I CAN’T SAY THAT I CAN CHANGE THE WORLD
(BUT IF YOU LET ME)
I CAN MAKE ANOTHER WORLD FOR US
LET ME SUFFER
ALL FOR YOU
MAKE THIS VISION
ALL BRAND NEW
(WE CAN FIGHT THEM)
I CAN’T SAY THAT I CAN WIN IT ALL
(COME WITH ME AND)
I WILL MAKE MY WORDS STAND TALL
(LET ME DO THIS)
باز خودمم. خود خودم... همون که با بهزاد، حرف میزنه و رؤیاها میبافه... به مساحت دنیا.
و چقدر هم که خودم رو دوست دارم... خرجش یک خودکشی بود. اما ارزید. می ارزه.
No comments:
Post a Comment