سر کارم...
و شش ماه شده...
و راه نداشت که ننویسم... پس مینویسم. و کار میکنم. همزمان.
که اگر نه، کار آدم را میکشد. به آرامی. هرچقدر هم که دوستش داشته باشی...
و منام. زنی با دو گرگ در چشمانم......
زندهام. هشیار. فقط گرگها کمی خوابشان میاید... باید مراقبشان باشم. مراقب خورد و خوراکشان...
که اگر نه، خودم را میخورند. زنده زنده.
نه،
باید مراقبشان باشم. هرچقدر هم که مرز تحویل پروژه نزدیک باشم....
زندهام. هشیار. فقط گرگها کمی خوابشان میاید... باید مراقبشان باشم. مراقب خورد و خوراکشان...
که اگر نه، خودم را میخورند. زنده زنده.
نه،
باید مراقبشان باشم. هرچقدر هم که مرز تحویل پروژه نزدیک باشم....
No comments:
Post a Comment