Saturday, July 20, 2013
تفکر
Monday, July 15, 2013
کر-نامه
من از خدا خسته ام. میخواهم با من حرف بزند، نمیزند. من هم گیلاس برداشته ام، توی دهان می اندازم، فحشش میدهم و قهرم. یک قهر دخترانه با عشوه های شتری. لااقل دل خودم خنک میشود... خاطرخواه هم راححتر پیدا میکنم! خدا را کنار زده ام، کم نیست! سر و دست میشکنند دیگران برای توجهم! زنانه زندگی خواهم کرد...
خدا هم بالاخره روزی روزگاری حرف خواهد زد. گیرم دیر. وقتی حرف بزند دارم پوشک بچه دیگری را عوض میکنم و صدای جیغ و داد بچه نمیگذارد بشنومش...
خیلی زحمت بکشد حرف بچه ام را بشنود... هرچند از حوا هم که حساب کنی همیشه دیر یادش افتاده با بچه ها حرف بزند...
چه باک. خدا لال شده، من هم کر.
پاریس بدون آکاردئون و سازدهنی پاریس نیست. پاریس واقعی فیلم نیست.
پینوشت. "زخمها خوب میشوند اما خوب شدن با مثل روز اول شدن خیلی فرق دارد." ~ اوریانا فالاچی.
حسابش رو بکنی هم ساکتتر شده ام و هم علاقه مندتر به ادبیات سورئال. خود الانم رو هم دوست دارم... بابا یادم انداخت تکیه کلامی داشتم که مدتها بود فراموش کرده بودم: "هم خودم خوبم و هم حالم خوبه"... خوبم...
Sunday, July 14, 2013
شورش
Wednesday, July 10, 2013
break apart....
Smooth Operator,
"I will go down with this ship
There will be no white flag above my door"
PS. does anyone interested in renting a life? you can even find it for sale.
Tuesday, July 9, 2013
ضعیف شده ام و دلم به رمضان خوش است
تابستان را انتهایی نیست. تابستان را "تاب"ی نیست.....
که گیر کرده ام بین دوراهی های زندگی. بین چشمهای قهوه ای و مژه های بلند. بین قد بلند و کفشهای قشنگ... گیر هم که میکنم، همه چیز رو کنار میذارم و وسط جاده میخوابم...
که شاید "دوست"ی بیاید، سرم را روی پایش بگذارد... لالایی بخواند برایم و خوابم کند...
تابی نیست... تابستان را اتمامی نیست...
که گیر کرده ام بین این دو:
"نباید چیزی را دوست بداری
همین بهانه های کوچک برای زنده بودنت
بعدها
تو را خواهند کشت"
~ هرابرزائینی
و
"سخت بود فراموش کردن کسی
که با او
همه چیز و همه کس را
فراموش میکردم"
~ ایلهان برگ
گیر کرده ام بین "بعدها"، امروز و آخر تابستان.......
لعنت به این تابستان داغ.
پینوشت: این روزها خواب هم هزینه دارد. و من هر روز از خودم بیشتر متنفرم.
Sunday, July 7, 2013
فردا
پینوشت بعد از تحریر: قیمه نطلبیده، مراده! اون هم شب اولین روز ماه رمضان! دم علیرضا گرم! یوهووو!
Saturday, July 6, 2013
Friday, July 5, 2013
هوا
~ ابراهیم گلستان
پینوشت بعد از تحریر 1:
امروز قصد رفتن تو شیکم مردم دارم!!! از خودم راضی نیستم، ولی چاره ای هم ندارم... هی وای.........
پینوشت بعد از تحریر 2:
:(
پینوشت بعد از تحریر 4:
یک اعتراف نفرتانگیز: اینروزها دوست بیشتر دلم میخواد تا پارتنر. دلم به بازی هم نمیره........
پینوشت بعد از تحریر 5:
این پست خیلی مزخرفتر از اون بود که بخوام توش تولد مامان رو تبریک بگم. بدم میاد از خودم.
انگار هرچی نگار بوده و هست رو به ابروهای گنده و صورت گرد نقش کردهاند...