چاره حتماً جز اینه ناله شبگیر کنم...
پینوشت: دلم ییهو برای اون کفش که با مامان اینها دیدیم تنگ شد! بعد عمری (حقیقتاً عمری! شید بعد از اون کفش سیاهه که مامان برام از دبی خرید وقتی ایران بودم) یه کفش پسند کردم! سایزم نبود دیگه...
غرض از مزاحمت هم این که به گمونم کفشم کشش ورزشگاه رفتن هر روزه رو نداره دیگه!!!!!
No comments:
Post a Comment