Sunday, July 24, 2011

بالا... بالا... بالاتر....

بالا... بالا... بالاتر....
خسته... خسته... خسته تر....
چشمها بسته تر... هشیارتر...


ماهیچه هام ازم ناراضی اند... خودم از خودم ناراضی ام... دنیا ازم ناراضی ئه... کلاً درجه نارضایتی بالاست... و من همچنان خسته و خوابالو... کاش می شد آدم بخوابه... فقط بخوابه.... تا بینهایت بخوابه...


فکر کنم باید رشته ام رو عوض کنم... رقص یا طراحی صحنه... هرکدوم...
!
نگار پیر شدی رفت!!!!!!

زندگی ام یک لگد می خواد... یه لگد محکم...

شاید هم یک آغوش...
(حتی اگه بعد از دوسال مکتوب نکردنش، عاقوش بنویسمش!!!)

1 comment: