Tuesday, July 12, 2011

خر در گل...

آدم یه کارهایی می کنه که خودش می مونه توش... نه که کار غلطی باشه ها، فقط آدم هوارتا کار درست رو رو هم رو هم انجام نمی ده که به خودش بگه نونت نبود، آبت نبود...؟ 
الان داستان منه... همه کارهام که گری گوری شده بودن تو خودشون دونه دونه دارن حل می شن... این وسط دلم حرف زدن می خواد که عدل همین وسط از خودم دریغ کردم!!! مریضی بچه؟

اما این تز که تموم شه.... یعنی لبخندی بزنم هاااا.... شادی ای بکنم هااا... همین دیروز که اسباب کشی ام تموم شد، انگار نصف مشکلاتم حل شد! انگار یه بار بزرگ فکری رو از رو ذهنم برداشته باشی... 

و دم برنا خیلی خیلی خیلی گرم... باز هم خیلی خیلی خیلی گرم...
تو 72ساعت قبلش مجموعاً 6ساعت خوابیده بودم... یعنی داغون... اما خوابی که رفتم قبل این که آقاهه بیاد بارهامو ببره، اییییییینقدر شارژم کرد... 
کامنت: اسباب کشی یک نفره قابل مقایسه با دونفره نیست... یعنی برای چسبوندن در یک کارتن عملاً سه برابر یه زمان استاندارد وقت می ذاشتم... زور هم که ندارم لامصب... خلاصه غر غر غر... و اینه که از خودم راضی ام!!!

خداحافظ Charlottesville! برای خوبی هات ازت ممنونم. هرچند برای ترک کردنت خیلی هیجان دارم، اما دوستت دارم... با همه خاطراتی که ازت دارم...

3 comments:

  1. واقعاً!!!!!!!!!!!!!

    ReplyDelete
  2. مبارکه! اصلا کار درست همینه که هر چقدر هم اونجا خوب باشه تو بیای ور دل من! بلههههه

    ReplyDelete
  3. نمی دونم چرا چند خط اول با لحن دون دیکتاریونه برام تداعی می شد...
    حالم خیلی بده انگار...

    ReplyDelete