Monday, January 24, 2011

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست

صبحم به خیر! تو آینه زل زدم به خودم. الان دقیقاً وصفم اینه: زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست.... یوهوووو! شنگولیسم باز می گردد...

زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست
پیرهن چاک و غزل خوان و صراحی در دست
نرگسش عربده جوی و لبش افسوس کنان
نیم شب دوش به بالین من آمد بنشست
...
آن چه او ریخت به پیمانه ما نوشیدیم
اگر از خمر بهشت است وگر باده مست
خنده جام می و زلف گره گیر نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست

...
آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآره

بعد از تحریر نوشت: فکر کن که شنگول و منگول... اون وقت یک کاره رادیو فردا: فلانی کشته شد، چند تا بهمان اعدام شدند، اونور بمب گذاشتند، این ور خود کشی کرد.... بابا بیخیال شین تورو خداااااااااااااااااا
پشت هم گزارش سقوط برگ
پشت هم خطابه سایه ی مرگ
خبر خود سوزی ترانه كش
خبر توقیف یک صدای خوش
خبر پریدن عطر گلاب
خبر دزدیدن یک شعر ناب
...
تو فقط مبارک و خوش خبری
از همه گل خونه ها تازه تری
تو فقط حادثه ای خجسته ای
که غریبانه به گل نشسته ای

دنیارو بدین دست من، براتون بهشت می سازم... ترکیبی از احساس و هنر و زیبایی و عقل و منطق و اخلاق و ارزش... یک دیکتاتوری دلنشین...

2 comments:

  1. ديکتاتوري دلنشين!!! عجب!:D

    ReplyDelete
  2. دیو چو بیرون رود فرشته درآید....:))))))))))))
    رهبر محبوب من از سفر آید
    آخ جون من هم وزیر میکنی؟مثلا وزیر ارشاد یا علوم خوبه:)))

    ReplyDelete