اومدم بلاگ بنویسم، پشیموندیم... بعد گفتم به جهنم! بعد گفتم نگار باز خودسانسوری؟ بعد گفتم خاک تو سرت... بعد فهمیدم ای بابا! خود درگیری تا به کی و کجا؟؟؟
می نویسم
گاهی حسود می شوم. زیاد. دست مردم می بینم و دل بیتابم می خواد! زیاد هم می خواد...
گاهی دلم می خواد دماغم را بکنم و بندازم دور. بزرگه، سنگینه، اضافه است...
گاهی دلم می خواد بخوابم بی این که ساعت بذارم. پیش نمی آد آگاهانه باشه. اما بدنم زیاد کرکره هارو می کشه پایین. صدای هیچ زنگی رو نمی شنوه...
گاهی اونقدر ناشکر می شم که می خوام بزنم با مشت توی چشم اون خدایی که این همه آزادی زیادی به ذهنم داده. بعد بغلش کنم و بگم خب می دونم که تقصیر تو نیست...
گاهی دلم بغل می خواد...
گاهی که نه، خیلی وقتها اون قدر خودم نیستم و از خودم دورم که یادم می ره خودم کی بودم و چی بودم... آدمها خودشونو با ظرف مقایسه می کنند، من گاهی خودم رو همانند می دونم با یه مایع ژله ای سبز کدر که مثل جیوه دور خودش قطره می شه، دنیای بیرونش رو منعکس می کنه و با محدب بودنش، دنیارو گاهی بزرگتر از خودش، تحویل خودش می ده...
چی می گم من؟
پینوشت: تارا، شهریار، مبارکه.
خانم مهندس،به زودی به همه آرزوهات می رسی در اين شک نکن. در مورد دوتاش من خودم قول می دم. اون دماغت رو خودم برات می کنم. اون بقل رو هم خودم انجام می دم به حدی که که تا آخر عمرت راضی باشی. حرکت کن. تا روزی که داری حرکت می کنی اميد داشته باش که به تک تک اين خواسته ها(البته فکر کنم غير مشت تو چش خدا) می رسی. می رسی و هممون با هم می خنديم
ReplyDeleteگاهی شده بخوای انتخاب کنی؟ خودت برای خودت! مثلا انتخاب کنی بخوابی و بیدار نشی؟
ReplyDelete"گاهی" شده "بخوام" "انتخاب" کنم... گاهی هر سه تای این کلمه ها با هم، گاهی تک تک، یا دوتا دوتا... اما شده! آخرین باری که هرسه تاش با هم بوده، شاید زیادی دوره ازم! نه از بعد زمانی، از بعد شلوغی خودم و ذهن خودم...
ReplyDeleteمن نمردم تاحالا! اما مردن خیلی مهم نیست...مهم اینه که وقتی تو خیلی سردت هست، داری از سرما میمیری، اولین در رو که میبینی میپری تو تا گرم بشی، حالا مهم نیست چه خبر اون تو، بدن راجع بش فکر میکنی....اما اول به سرما کشیدن خاتمه میدی
ReplyDeleteنمی دونم، اما شاید اگه ببینم روی در نوشته دستشویی آقایون، قبل پریدن اون تو، یک ثانیه فکر کنم! شاید مردن هم بیشتر از این حرفها فکر بخواد... یعنی هر چیزی، هر سرما یا گرمایی... هر راه سریعی... فکر بیشتری بخواد...
ReplyDelete((:
ReplyDeleteفقط من آنم!!!
ReplyDeleteاااااااااااااااااا...نگار تارا و شهریار مبارک شدن...مبارک باشه تارا شهریار:)
ReplyDeleteاین گیر به دماغت دوره ای ...میاد میره. یادمه چند سال پیش هم گیر داده بودی:)
ReplyDelete