گفتم ها؟
گفت تیزهوشان رفتی خو...
اومدم غر بزنم وسط حرفش که گفت تو باهوشی و نه فقط به خاطر تیزهوشان. تو اگه میخواستی پول در بیاری، در میآوردی. اگه دنبالش نرفتی، خب انتخابت نبوده.
ساکت شدم.
بلند فکر کردم: آره. من صبح که پا میشم، لیست عریض و طویلی دارم از کارهایی که دوست دارم و یا باید بکنم. و باید بینشون چندتایی رو انتخاب کنم. و تقریباً همیشه، اون کارهایی رو انتخاب میکنم که خوشحالم میکنند، نه لزوما پولدارم میکنند...
بقیه فکرها رو بلند نگفتم... اما رفتم توی فکر... از وقتی یادم میاد، دوست داشتن یک فعالیت برام اولویت اول و آخر رو داشته. حتی وقتی کاری رو که دوست دارم، «مجبور» میشم که انجام بدم، تمام اشتیاقم رو از دست میدم... مثل این روزها با کار... یا درس دادن چیزهایی که هیجانی برام ندارن، صرفا چون در مضیقه مالی هستم...
این دختر جالبه. و راست میگه. من باهوشم. بهتره که یادم بمونه.
هشتگ: گلبهار
No comments:
Post a Comment