Cheers.
اوه راستی، دیشب باز خوابم تاریک بود... و درگیر بودم که سر نفرت از خودم، خودکشی بکنم یا نه! این روزها، خواب هم بهم رحم نمیکنه... 🙂
و الان یادم افتاد... امروز، دوسال شد از روزی که اوبر گرفتم به سمت بیمارستان... بیخود نیست دنیام رو خون گرفته بود این چند روز. چهارده نوامبر، من رو بستری کردن، به.
No comments:
Post a Comment