برای اولین بار تو آمریکا برام اتفاق افتاد. بعد از کار، هوای کاملا روشن، پمپ بنزین شلوغ، وقتی منتظر بودم باک پر بشه...
به روبرو نگاه میکردم. ولی ذهنم اونجا نبود...
تا تمام وجودم همونجا حاضر شد. پشت پمپ روبرویی بود. کشید پایین. عورت نمایی کرد. کشید بالا. رفت.
و من همچنان خشکم زده بود.
همین.
حالم، در سی و دو-سه سالگی، وسط پمپ بنزینی وسط زمین و هوا، خوب نبود.
No comments:
Post a Comment