هزار نقش بر آيد ز کلک صنع و يکی *** به دلپذيری نقش نگار ما نرسد
عجب شبی... عمیق به تریکی ابرهای آسمان Champaign... دروغین به روشنی صفحه لپتاپ من تو این شب تاریک...
به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد *** تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمدهاند *** کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز *** به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی *** به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند *** یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند *** که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش *** که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را *** غبار خاطری از ره گذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او *** به سمع پادشه کامگار ما نرسد
- آکشیتا داره میره رو اعصابم. نمیفهمه؟! -
بغض دارم...
و لبخند.
میدونی؟ خوشحالم که رمضان داره شروع میشه... به شبهای تنهایی ام، به سپیدهدم و خودم و خدا... نیاز دارم... باز!
و...
قلیونشور باشه، اسکاچ باشه، دسته جارو باشه، جنگل باشه یا هرچیز دیگه ای... گاهی فکر میکنم باید یکدنده باشم! و این یکدندگی جای خوبی پیدا کرده برای نشون دادن خودش: موهای بلند من! گاهی باید به خودم هم که شده، ثابت کنم که میتونم پای حرف خودم وایسم... لااقل پای یک حرف خودم...
هرچند عالم و آدم و حتی خودم هم بگیم که موی کوتاه به من بیشتر میاد...
تا سحری چی دوست داشته باشی...
ReplyDelete((: