حالم یه جور حال خوبیه!!!
هر وقت اعصاب ندارم، هر وقت عصبانی ام، هر وقت میخوام فکر نکنم، کارهای خوب خوب میکنم!!! productiveترین زمیانهای زندگیم، وقتهایی بوده که اعصاب نداشتم و حالم خراب بوده!!!
از قرار هم الان اعصاب ندارم! نتیجه اینکه انقلاب کردم تو شرکت و باعث شدم وسوسه عوض کردن برنامه هامون بیفته به جون شرکت... راینو خریدیم و وکتورورکس رو ممکنه بیاریم شرکت... با برایس رفتم ناهار و کلی هم خوب بود و راضی ام... گفت مامان بابا هروقت اومدن اینجا، میخواد ببیندشون!!! (فکر میکردم مدتهاست از وقت جلسه اولیا و مربیان گذشته!) و هم اکنون یک روزه، یه پروپوزال نوشتم برای کنفرانس ایاسالای که کلللللی راضی ام از خودم و از اون... بهله! اینجوریهاست!
- کریگ میخنده میگه توش واسه تو چی داره؟
- تو دلم میگم کم کمش اینکه چند ساعت به چیزهای دیگه فکر میکنم... اگر هم بشه که یه سفر تفریحی-علمی لذتبخش به نیواورلئان رو افتادم که با زور بازوی خودم، با آدمهایی که دوستشون دارم (کامیشیا و کریگ) جورش کردم و مهمتر از همه، از دراما به دوووووووووووورم!
خلاصه که حالم یه جور خوبیه. مثل یه خواب سیاه. عمیق.
No comments:
Post a Comment