یک ماه دارچینی میخوام. یه آسمون تاریک با طعم متفاوت...
امسال میخوام فورت آو جولای رو با مامان باشم... تولدشه. بعد از سه سال، آتیشبازی های فورت آو جولای برام "معمولی" شدن. معمولیهای آزاردهنده ای که ازشون فراری ام. میخوام بشه و فورت آو جولای رو با مامان بگذرونم و طعمهای قدیمی رو فراموش کنم...
پارسال این موقع ها شیده اینجا بود، چقدر خوب بود همه چی... چقدر خوش میگذشت... میخوام فراموش کنم...
پارسال این موقع ها شیده اینجا بود، چقدر خوب بود همه چی... چقدر خوش میگذشت... میخوام فراموش کنم...
چقدر میترسم. میخوام فرار کنم.......
لعنتی بوی دارچین خیلی قویه! برای فراموش کردن طعمها خیلی خوبه، اما آدم سردرد بدی میگیره... سردرد انگار که یه غده سنگی فراموش شده اندازه توپ پینگ پنگ تو مغزته و مدام فشار میاره... به در و دیوار میکوبه و فشار میاره... سردرد میاره...
شمپین و شیکاگو من رو میکشند. سافتلی.
هر روز. هر ساعت. هر دقیقه. خواب یا بیدار...
بقیه جاها هم همینطور....
هر روز. هر ساعت. هر دقیقه. خواب یا بیدار...
بقیه جاها هم همینطور....
پوف...
آخ. آخ..استارباکسم و همین الان دایدو گذاشت. چه خوب. چه به جا.....
And I hope you trust some star...
Coz my moon taste like cinnamon...
"Coz am no angel..."
Coz my moon taste like cinnamon...
"Coz am no angel..."
با موبایل ویدئو نمیتونم بذارم. جاش بود این باشه الان:
Brandi Carlile ~ What can I say
Brandi Carlile ~ What can I say
پوف....
:-)
:-)
پینوشت: کاش چشمهام کمتر قرمز بودن...
No comments:
Post a Comment