Sunday, February 20, 2011

وقت ندارم + پینوشت نویس

خونه ام یه چیزی شده تو مایه های جنگل آمازون! خیلی هم بد نیست، فقط یه کوچولو مفتزحه! یعنی می خوام بگم که خب بالاخره یه کاریش می کنم دیگه... هان؟

زشته نگار! زشت!

دقایق نود برای پایان نامه داره شروع می شه و من همچنان... هی امان از زندگی، هی تف به روزگار، هی از سیاست که پدر و مادر نمی شناسه!!!!!!
داریم بهونه می آییم! ملتفتید که؟

ولی جدا از شوخی، هیجان زندگی شخصی ام کبه طرز ناگواری کم شده. یه فکر اساسی باید به حالش بکنم. قول قدم اول در این راستا: گواهینامه ام رو می گیرم!!!! می تونید کف و سوت برید به مناسبت شخص شخیص بنده!!!!!!

پینوشت اول: یادش به خیر پایان نامه ایران. چند وقت پیش عکسهاشو می دیدم! چه کثافتی زده بودم به خونه و اتاقم و دفتر مامان و با واسطه، به خوابگاه پسرها!!!
پینوشت دوم: دارم پرینت می گیرم، پرینتر هم کار می کنه، می بینم اون پایین یه چی چشمک می زنه. چک می کنم، می گه پرینترت آفلاینه!!!!!
پینوشت سوم: پرینتر یه فصل خاص از پرینت هامو زوم کرده و پرینت گرفته! وسط فصل های دیگه، یه کاره اون فصل رو اینجوری... به گمونم که پرینترم جن زده شده! والله!
پینوشت چهارم: جوهر پرینتر عوض کردن کاریست بس کثافتکارانه! کل دست و صورت و هیکلم سیاه شد! پووف!!!! (+بی عرضه!)
پینوشت پنجم: بیچاره لیبیایی ها. خیلی وحشیند نامردها! هرچند کنارش از پسر قذافی خوشم اومد! بد کوفتیه! (در راستای علاقه ام به سیاه پوست ها)
پینوشت ششم: فهمیدم چرا پرینتر همچی می کرد! نزده بودم فیت شه! اون یه فصل هم خل و چل اسکن شده بوده انگار! خلاصه که مشکل از فرستنده بوده! همه جا امن و امان است! راحت باشید
پینوشت هفتم: مجتبی واحدی گوگولیه! نینا گفت! هرچند بعضی وقتها استعدادش رو هم در زمینه تشویش اذهان عمومی نشون می ده! خلاصه که نماینده کروبی تو واشنگتن و نماینده موسوی تو بلاد کفر اروپا، دارن می ترکونند!!!!
پینوشت هشتم: ایول مردم شهرستان ها! عاشقتونم!
پینوشت نهم: پیج می زنم هاااا! مجید دلبندم! گیج درسته! نه پیج!!!!
پینوشت دهم: تز!

1 comment:

  1. اتاق منم زیاد اون شکلی میشه :دی
    وقتی به حدی میرسه که دیگه نمیشه از در اتاق به تختم برسم به این نتیجه میرسم که یا باید یه پل هوایی بزنم رو اونهمه خرت و پرتی که روی زمینه ، یا اتاقم رو جمع کنم یا حداقل یه راه ازون وسط باز کنم ! معمولا هم راه سوم رو انتخاب میکنم :دی
    من به پرینترت عضق میورزم :دی
    منم کارم میمونه واسه دقیقه نود . همیشه امیدوار بودم که بزرگ شم درست میشه که امیدم بر باد رفت :))

    ReplyDelete