Thursday, March 19, 2015

مژده! نامه‌ای از نگار یک سال پیش...

امروز 21 آوریل 2014 یا به عبارتی اول اردیبهشت سال قبل، من دارم این رو پست میکنم و خوشحالم. باید باشم! روز نوی من اول اردیبهشت قراره باشه. هست. نمیدونم به نوروز 94 برسم، چی و کجا منتظرمه... اما من امیدوارم....

حس "نامه‌ای به کودکی که هرگز زاده نشد" دارم.... حس نوشت به نگار یک سال بعد. به کودکی منتظر و چشم به راه...
و فارغ از ویدئویی که روی این کار گذاشتن.... مژده دارم... مژده....
نگارا!
آب روان میشود!

Tuesday, March 3, 2015

Tyrant

Imagination is its own form of courage.
~ F. U.

Sunday, March 1, 2015

پدر بودن سخت است. وظیفه سنگینیست......

با مامان حرف میزنیم.... من خیلی شبیه بابام...
بابا عکس فیسبوک پست میکنه. توی آینه نگاه میکنم خودم رو وعکسش رو.... من خیلی شبیه بابام....
توی مترو نشستم که برگردم خونه... دختر و پدری حرف میزنند، هم رو بغل میکنند... دختر گریه میکنه.... به باباش تکیه میکنه....
من خیلی شبیه بابام...

و بعد میام خونه. خسته‌ام و تمام بدنم درد میکنه. نتفلیکس میذارم. قسمت اول سری سوم خانه پوشالی....
صحنه اول. 
و باباش...

من.
میترسم.