Saturday, February 19, 2011

شوری در جان

"جدایی نادر از سیمین"... چهره زیبای لیلا حاتمی در برلین... می تونم حدس بزنم چه لبخند زیبایی می تونه روی لبهای علی حاتمی باشه الان... روحش شاد

فردای ما، امروز ایران، یک اسفنده... داره این یه سؤال تکراری و قدیمی می شه که "چی می شه آیا"... ولی همچنان نمی تونم به صدای قل قل دلشوره دلم عادت کنم... چی می شه آیا؟

شهاب حسینی دوست دارم...

"با تو شوری درجان،
بی تو جانی ویران،
از این زخم پنهان، 
می میرم...
...
نامت،
در هر باران،
یادت،
در دل طوفان،
با تو،
امشب پایان می گیرد..."
می فهممت... اصفهانی قشنگ می خونه...

گاهی خیلی تابلو از این شاخه به اون شاخه می پرم! معمولاً از قصده! اما دیگه بعضی وقتها خیلی تابلو می شه!!!

1 comment:

  1. قضیه پاراگراف اول رو نمیدونستم ، دروغ چرا ؟ :دی
    فک کنم الان بزرگترین سوال توی ذهنم همه ی آدما این باشه که چی میشه ...
    آهنگه رو هم دوست داشتم در ضمن :)

    ReplyDelete