Monday, March 5, 2018

علم و صنعت، در رگهایم روان است...

دنیا خیلی کوچیکه و دانشکده معماری علم و صنعت، بسیار بزرگ.
مشفول به کار بودم، که سرم رو برگردوندم و سارا، دختر جدیدی که برای مصاحبه به شرکتمون اومده بود رو دیدم...
از سال پایینی های علم و صنعت... که مثل من دور دنیا رو گشته تا دوباره یه گوشه بالتیمور، هم رو ببینیم...

شاید آخرین باری که هم رو دیدیم، سفر جنوب بود... آخ.