Friday, October 16, 2015

a little wild...

I have a name,
but nevermind...
I could not kill,
the way you kill...
... but nevermind...

you served me well,
I'm not surprised...
I'm turned on but...
... nevermind...

Saturday, October 3, 2015

هپروت

باب دده بالا نگران آینده کاری منه... اصرار داره تو فضایی باشم که رشد کنم....
در عین شوخی و خنده سر پروژه ای که تا دقیقه نود و سه طول کشیده، بهم میگه تو یه تایتل پشت اسمت میخوای...
میگم چی مثلا؟ نگار د مگنیفیسنت؟
چه میدونستم یهو جدی گفت این رو.... منظورش تو ایمیل ها، بود! مثلا نگار، aia associate یا leed designer....
و من، در عالم هپروت، هنوز Negar the Magnificent رو ترجیح میدم....!

Thursday, October 1, 2015

عشق

من بی سی تی و تک تک آدمهای گوگولی اش رو دوست دارم. این هزار بار.
باب.
دانکن.
تروی.
کامیشیا.
کریگ.
فرناندو.
پال.
باب.
پدرو...