Tuesday, February 15, 2011

سیم های خاردار

[درفت می ماند تا....]

دلم برای خودم می سوزه. نگاری که "نخود هم توی دهنش بند نمی شه"... منی که عادت ندارم خودم رو خفه کنم، الان خفه ام. خفه.
امروز باز به عکس های قدیمی نگاه می کردم. اینبار بعد از مدت ها نه از طریق فیسبوک، بلکه از روی هارد... خونه تکونی ای بود... و اشک های احمقانه ای که گولی گولی...

مرده شور زندگی ای رو ببرند که بعضی وقتها آدم فکر می کنه حتی یک درصدش هم دست خودم آدم نیست...

"خسته دلداری می خواد
...
دل پرستاری می خواد"
...
کاوه کاش بودی! بعد از دوسال دوری، واقعاً دلم حرف زدن می خواد بشر...
ایمیلت امروز بعد چندین ماه خوب بود... (می دونم که بلاگ من بخون نیستی)
دوست دارم که تو ذهنت وول بخورم.....
پووووف. خسته ام از این سیمهای خاردار....

"نمی خوام گریه کنم
     واسه مرگ غنچه ها
تو به من هدیه بکن 
     پر پرواز پر پرواز
خسته دلداری می خواد
     از شما یاری می خواد
توی قحطی وفا 
     دل پرستاری می خواد".... دلم عارف می خواد...

پینوشت: باید یه لیست از کلمه هایی که از وقتی آمده ام، املاشونو هر از گاه چرت می نویسم در بیارم! امروز گیر کردم به این کلمه: "عرصات"! مثلاً: وسط این عرصات فلانی اومده جک می گه!!!! باز خدا پدر دهخدا، معین و منابع اینترنتی از جمله ویکی را شدیداً بیامرزه! و پدر بلاگ که منو مجبور می کنه به نوشتن

No comments:

Post a Comment