Saturday, April 26, 2014

لبخند در تلفظ نامت ضرورتیست

فکر کن که بچه‌های نسل من با چی بزرگ شدن...
با هلنا...
با صدای آلن دلونی که یادش میده بگه "طلا چیز بدیه هلنا!"
با دوست داشتن "نامزد" مردم!
باشعرهایی از این جنس:
"شعار من چیست؟
آزادی 
قانون من،
نیروی باد است
و وطن من،
دریا
ای وطن عزیز...
من...
من عدالت را به طور عادلانه تقسیم میکنم..."

:-)

و من، نگار، یک جفت گوش میخواهم:

تا عدالت را، عادلانه تقسیم کنم...
باشد که درخت دستهایم، کشیده‌تر شود...

دیرترنوشت از نوشته‌های سروش پاکزاد، کتاب دوزخرفات:
اندر باب انسان 
آدم ها دو دسته اند: آدمهای بدبخت و آدم های نادان.
آدم های بدبخت آنهایی هستند که فکر می کنند جمله ی فوق درست است.
آدم های نادان آن هایی هستند که نمی دانند جملۀ فوق درست است.
آدم های بدبخت، آنقدر بدبختند که حتا نمی توانند نادان باشند.
آدم های نادان، نادان‌تر از آنند که بخواهند بدبخت باشند.
بدبختانه آدم های بدبخت نمی توانند خودشان را به نادانی بزنند.
نادان ها حتا نمی دانند که خوشبختند.
نادانی که بداند نمی داند، بدبخت شده.
بدبختی که بدبختی اش را نداند، نادان شده.
بدبختی ِ آدم نادانی که بخواهد بدبخت شود؛ مثل نادانی آدم بدبختی است که بخواهد نداند.
ندانستن ِ خوشبختی از بدختی بدبختی بدتر است.

1 comment: