Saturday, April 6, 2013

بخواب

غر زدن کار خوبیه! جدی میگم! غر زدن میونه معنیش این نباشه که تو کاری که میکنی رو دوست نداری... اتفاقاً میتونه معنیش این باشه که خیلی هم کارت رو دوست داری و دوست داری هی درباره‌اش حرف بزنی!
ماکت ساختنهای منم از همین مدلند! و کلاً پروژه کار کردنهای من... خیلی خیلی خوبه که یه غرزن همزبون دیگه هم کنارت باشه و بهمه که تو الان دچار مشکل نیستی! فقط میخوای غر بزنی!
:D
شبهایی که با فائزه تو استودیو کار میکنیم، خیلی خوبه! خیلی خیلی خوبه! غر میزنیم، خیلی مدرن خاله زنک بازی میکنیم! و کلی کلی به هم ایده میدیم! دوست دارم... حتی اگه کارمون به گریه و دلخوری و عصبانیت هم برسه دوست دارم!!! (تا حالا نرسیده، اما میدونم میرسه) خوبیش اینه که میدونم اونم دوست داره! برام معنی جریان زندگی میده!!! زندگی پویا.... 
نمیتونم با کسی که همیشه باهام موافقه طولانی مدت کنار بیام... همونطور هم نمیتونم با کسی که با غر زدنهای گاه به گاه من که معمولاً هم درسی اند، کنار بیام... نه اینکه کنار نیومدنم معنی این رو بده که نمیتونم طرفم رو تحمل کنم، نه اتفاقاً! برعکس فکر میکنم سطح تحملم خیلی هم بالاست!!! نه... اتفاقی که میفته اینه که دیگه درباره یه چیزهایی حرف نمیزنم... دیگه سه ساعت حرف نمیزنم که ماکتم فلان و بهمان... غر نمیزنم که دستم رو از بس با ناخن خودم بریدم مثل بچه ایدزیها شده!!! یکی میپرسه کلاست در چه حاله میگم خوبه و خلاص. نمیگم که چه هیجانی دارم واسه کار سخت برداشتن و توی گل گیر کردن!!! غز زدنم رو میذارم واسه کسی که درک میکنه... و بالاخره این "کس" پیدا میشه... دور یا نزدیک... تارا... فائزه... 
ماکت میسازم. اپلای میکنم. دستم رو میبرم. میرقصم. بسیار بسیار غر میزنم. و شنگولم!
*
در راستای اینکه دلم میخواد همه کار بکنم، اخیراً حسرت شدید بلد نبودن تنبور بهم برگشته... اضافه کنید بر اون، حسرت رها کردن پیانو... حسرت بلد نبودن cello و کلی حسرت دیگه! هی هی هی! 
و دوست دام که فضای استودیو پر از موسیقی ئه! چون نگار توشه....
امروز از صبح شنگولم! با کاتینگ پدم تو خیابون دف میزدم (!!!) و یاوران مسم میخوندم... کلی خوب بود! بخصوص بعد از کلاس ویوئینگ دنس! :-) کلی کلی خوب بود! both sitting suet خوب بود! حس کردم سر صبح جمعه، کلی موسیقی "شنیدم"....

و هر روز و هر روز مطمئن تر میشم که من آدم شنیدن موسیقی نیستم. من آدم رقصیدن موسیقی ئم.

*

As much as your model goes ahead, you become hungrier and hungrier!
And I want dizi! nooo kidding :D
*
بعد از مدتها تو جمع خانوادگی آواز خوندم و شنیدم... خیلی خوب بود...
*
به آزی و محمد میگفتم. خوشحالم کلاس موسیقی رو گرفتم و یک سال تجربه‌اش کردم. الان کامل و آگاه میدونم که من آدم موسیقی، به منظور موسیقی حرفه‌ای و موسیقی به عنوان شغل به هیچ وجه نیستم. اگه نمیرفتم، شاید این رو به این وضوح درک نمیکردم و چندین سال بعد، مثل آدمیزاد خوبی که امشب دیدم، هنوز آروزی سرشار از حسرت خواننده شدن باهام بود..........
*
شب به خیر زندگی.
نیازمند خوابت هستم!

No comments:

Post a Comment