Wednesday, April 17, 2013

لبخند تسلیم

I'm not the artist you see. I'm the artist I see.
And I struggle... and struggle... for just being, myself!
و بعد این رو دیدم:
شگفت زده شدم و توخالی... 
روزی روزگاری دستم رسید، "میرا" را خواهم رقصید. خواهم رقصاند. "بهشت خاکستری" را نیز...
چقدر دلم برای کتابهایم و کتابخانه‌ام تنگ شده... چقدر عطش برگشت دارم...
*
اپلای کردم برای اینترنشیپ، تایلند! تا چه شود!
*
هر زنی دارای چهارجنبه زنانگی به شرح زیر است: 
جنبه آمازون: زن آمازون دارای تمركز حواس بالا و فزون خواه است، ابراز وجود می‌كند، هدف‌دار و متكی به نفس و خود كفا است، ارتباط او با مردان زندگی‌اش در قالب همكار، رفیق و رقیب است.
جنبه مادر: حامی و سرپرست است. زنی است كه با وابستگی‌اش به دیگران كامیاب می‌شود، او نه تنها فرزندانش را بزرگ می‌كند، بلكه سایرین و خویشاوندان، دوستان مؤنث و همسر را هم می‌پرورد.
جنبه مادونا: سرشتی الهام بخش است و معیارها و ارزش‌ها و ایده‌ها را منتقل می‌كند. بازتابنده و تجسم محسنات كامل زنانه از لحاظ بردبارى، وقار و وفای به عهد است. این نوع زن در پی كسب عظمت برای خود نیست، او ترجیحاً مرد را در زندگی به سوی عظمت می‌كشاند و بی هیچ قید و شرطی از تلاش وی در جستجوی كسب خرسندی و موفقیت حمایت می‌كند.
جنبه معشوقه: زني كه در روابط شخصي خود با مرد در سطوح مختلف عقلانى، عاطفى، جنسی بیش از هر چیز دارای نقشی تعیین كننده و فعال است. 
زن باید نهایتاً در طول دوره حیاتش تمام چهار جنبه روان خود را تجربه كند و در هم بیامیزد. باید به درون خویشتن خود بنگرد و آن جوانبی از شخصیتش را كه هنوز نیازمند رشد است، كشف كند.
از کتاب "زن بودن" ~ تونی گرنت
*
نگاری که وارد دانشگاه شد، با نگاری که از ایران خارج شد، با نگاری که ویرجینیا رو ترک کرد، یا نگاری که سال اول شمپین رو تموم کرد، با نگاری که در اواخر سال دوم شمپین ئه، خیلی فرق میکنند.... روزگار بلوغم رو سریعتر و سریعتر میگذرونم... و عمیقاً از هر لحظه نگار بودن راضی ام.
در یک سال گذشته، انگار بگیر دوران آموزشی فشرده طی کردم. زیاد آموخته‌ام. زیاد... زیاد خودم را تعلیم داده‌ام. زیاد... ره درازست هنوز، اما...
زیاد...

این سرعت اما... امیدوارم من رو به سرسام نرسونه. گاهی حتی برای خودم هم زیادی میشه...
*
در دنیا،
دو نابینا هست.
یکی تـو،
که عاشق شدنم را نمی بینی،
یکی من،
که به جز تو کسی را نمی بینم! 
~ جوزف لنون
و این دنیا پرست از کورانی، عصاکش کوران دگر.

میان‌نوشت: "کوری" را هم شاید برقصم. 
*
موبایل جدید سفارش دادم. خرید کردن، شادم میکنه. هدیه گرفتن، چه از خودم به خودم باشه و چه از دیگری به من، بهم انرژی مثبت میده... و من هدیه‌ام به خودم، تا آخر ماه میرسه... خوشحالم!

پینوشت: ساعت سه صبحه. استودیو سرده. تنهام. فضا سرشار از ترکیب صداهای گوگوش و شهرام ناظری و Adele و Modern Talking ئه... و من همچنان. خسته. خواب... حس یه زخمی جنگ رو دارم که با وجود خونریزی شدید، با خواب مبارزه میکنه... که این خواب اگه خواب بشه، خواب آخره...

No comments:

Post a Comment