Tuesday, April 16, 2013

همدردی

زلزله سیستان بلوچستان یا انفجار بوستون؟... چه حس خوبی نیست که دوستها و آشناهام تو بوستون بیشترند تا سیستان... و انفجار تو یه شهر کوچیک، آدمهای بیشتری رو که من باهاشون ارتباط دارم رو تحت تأثیر قرار داده تا زلزله‌ای تو کشور "خودم" که تا دهلی و پاکستان هم حس شده.........

و ته دلم، یه جوری که خدا نشنوه، میگم اینها زلزله‌های تهرانه که میزنه به دور و برها........... :(
*
گشنه‌امه. حتی اینقدر وقت ندارم که بپرم سر کوچه وافل بخرم! بعد مامان میگه چرا میخندی اینقدر :)) چیکار کنم خو؟ گریه کنم؟ همون که غر میزنم، بسه به اندازه کافی!
:D
دلم کیک بی‌بی میخواد! زیاد! زیاد زیاد! کیک شکلاتی Destihl هم تا یه حدی قبوله... میخوام میخوام!
*
تغییر فصل، فصل خوب (بهتر) شدن هوا، مبارک!
فصل آشنا شدن با جک و جونوورهای عجیب و غریب که فرق داخل و خارج رو نمیفهمن.... امروز یه "دکمه" قهوه‌ای تنبل دیدم که خوش‌خوشان راه میرفت!
*
اینترنت خونه‌ام بدجوری رو اعصابه... دقیقاً تنظیم کرده رو هفته تحویلهای من! به گمونم شبهای خواب توی استودیو داشته باشم چند شب آینده...
تو ایران جماعتی دعای باران میکنند، اینجا باید دعای توقف باران کنیم :| نمیخواااام تئاترمون رو ببریم تو ساختمون وقتی bell tower کار میکنه!

پینوشت تئاتری: دیشب جالب بود. فقط دوستهام، مامان، دی‌دی و دیگران نیستن که میگن تند حرف میزنم! یه تیکه از رول دیشب رو که رفتم، کایل گفت نگار همه چی خیلی خیلی خوب بود! فقط تند حرف میزنی! :))
*
در راستای نداشتن وافل، صبحانه املت ذرت و نخودفرنگی، کنجد و ادویه و کره مارگارین و اسفناج چی میگه؟  
خوووووووبه یعنی!
*
باروووون باروووووونه! زمینها تر میشه! (و من دارم عکسهای زاینده رود میبینم تو کلاس دی‌دی. عجب لذتی...)
*
آدمیزادی هست، که زن داره و بچه. بعد تو فیسبوک هم هست. فکر کنم یه فرند داشته باشه و اون هم منم. بعد عرب هم هست و احتمالاً زبان ما رو هم نمیفهمه... حالا یکی برای من توضیح بده چرا بدون هیچ دلیل واضحی هر از گاهی یهو پیداش میشه، فله‌ای پستهای من رو لایک میکنه و میره؟!
*
تنها تفاوت من با دیوانه‌ها اینه که اونها در اکثریت هستند!!!

No comments:

Post a Comment