زلزله سیستان بلوچستان یا انفجار بوستون؟... چه حس خوبی نیست که دوستها و آشناهام تو بوستون بیشترند تا سیستان... و انفجار تو یه شهر کوچیک، آدمهای بیشتری رو که من باهاشون ارتباط دارم رو تحت تأثیر قرار داده تا زلزلهای تو کشور "خودم" که تا دهلی و پاکستان هم حس شده.........
و ته دلم، یه جوری که خدا نشنوه، میگم اینها زلزلههای تهرانه که میزنه به دور و برها........... :(
*
گشنهامه. حتی اینقدر وقت ندارم که بپرم سر کوچه وافل بخرم! بعد مامان میگه چرا میخندی اینقدر :)) چیکار کنم خو؟ گریه کنم؟ همون که غر میزنم، بسه به اندازه کافی!
:D
دلم کیک بیبی میخواد! زیاد! زیاد زیاد! کیک شکلاتی Destihl هم تا یه حدی قبوله... میخوام میخوام!
*
تغییر فصل، فصل خوب (بهتر) شدن هوا، مبارک!
فصل آشنا شدن با جک و جونوورهای عجیب و غریب که فرق داخل و خارج رو نمیفهمن.... امروز یه "دکمه" قهوهای تنبل دیدم که خوشخوشان راه میرفت!
*
اینترنت خونهام بدجوری رو اعصابه... دقیقاً تنظیم کرده رو هفته تحویلهای من! به گمونم شبهای خواب توی استودیو داشته باشم چند شب آینده...
*
تو ایران جماعتی دعای باران میکنند، اینجا باید دعای توقف باران کنیم :| نمیخواااام تئاترمون رو ببریم تو ساختمون وقتی bell tower کار میکنه!
پینوشت تئاتری: دیشب جالب بود. فقط دوستهام، مامان، دیدی و دیگران نیستن که میگن تند حرف میزنم! یه تیکه از رول دیشب رو که رفتم، کایل گفت نگار همه چی خیلی خیلی خوب بود! فقط تند حرف میزنی! :))
*
در راستای نداشتن وافل، صبحانه املت ذرت و نخودفرنگی، کنجد و ادویه و کره مارگارین و اسفناج چی میگه؟
خوووووووبه یعنی!
*
باروووون باروووووونه! زمینها تر میشه! (و من دارم عکسهای زاینده رود میبینم تو کلاس دیدی. عجب لذتی...)
*
آدمیزادی هست، که زن داره و بچه. بعد تو فیسبوک هم هست. فکر کنم یه فرند داشته باشه و اون هم منم. بعد عرب هم هست و احتمالاً زبان ما رو هم نمیفهمه... حالا یکی برای من توضیح بده چرا بدون هیچ دلیل واضحی هر از گاهی یهو پیداش میشه، فلهای پستهای من رو لایک میکنه و میره؟!
*
تنها تفاوت من با دیوانهها اینه که اونها در اکثریت هستند!!!
No comments:
Post a Comment