Wednesday, January 16, 2013

برنج. ذرت. نخودفرنگی. مرغ. ملغمه!

فرایند پادکست، فرایند خوبیه که قابلیت پخش نداره!
خودم رو هم مسخره کرده‌ام... علاوه بر دنیا!

"راستی خبرت بدهم خواب دیده‌ام
خانه‌ای خریده‌ام
بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌دیوار...
حالا هی بخند."
و اینکه...
به گمونم قبلاً ها بیشتر "ظرفیت" داشتم. نه؟
*
سرعت زندگیم با ذهنم هماهنگ نیست... گاهی تندتره و گاهی کندتر... اما به هرحال هماهنگ نیست!
من هم کلاً کوله‌ام رو گذاشتم زمین، چهار زانو نشسته‌ام و نگاهشون میکنم! هر دو رو میگم. هم زندگی و هم ذهنم رو... میخوام ببینم تو این کشتی ابدی، با هم به کجا میرسن...
*
...
"Find a save place to hide," there's no place here;
'Cos there ain't nowhere to hide,
Waiting for the hurricane,
There is nowhere here to hide,
...
And then the honeymoon bride began to cry,
...
Well he held her hand,
Gave her to understand,
It'll be alright, yeah yeah yeah,
...
'Cos there ain't nowhere to hide,
Waiting for the hurricane,
There is nowhere here to hide,
Waiting for the hurricane,
Oh there is nowhere you can hide,
Waiting for the hurricane,
Oh there is nowhere you can hide,
Waiting for the hurricane,
Oh oh, waiting for the hurricane,
Oh oh, waiting for the hurricane,
No no no no...
*
رفتم بیرون یه کم راه رفتم و برگشتم... با یه تاپ و یه ژاکت روش. همین... حالا میبینم نزدیک ظهره و مثلاً گرمتره و دما -2 ئه! هه هه! پوست کلفت شدم انگار!
*

اونها مال صبح بود و این مال شب ئه:
امشب، وقتی از خونه پیام خونه میومدم و زیر لب آهنگ زمزمه میکردم، یهو فهمیدم که: "خوبم"! خیلی یکهو حس خوبی داد بهم! خیلی! و یک لبخند گنده... و قدمهای تندتر... برای غذایی که درست کردنش انتظارم رو میکشید!...
فقط اگه میدونستم زیره هام کجاست که بهتر هم میشد...
*
اصلاً حسابش رو بکنی، من از همون اولش باید رقاص میشدم... 
و اون به این در که غذاهایی میپزم در نیم ساعت... که کم نمکی برنجش، با شوری مرغش متعادل میشه!

مهم نوشت: دوست خوب، خیییییییییلی خوبه! حتی اگه خودش هم نفهمه!

No comments:

Post a Comment