Wednesday, June 1, 2011

ندای هاله برای نگار آمریکایی

سه روز معرکه رو گذروندم. با یه خونواده آلمانی-آمریکایی. 70درصد وقتم رو انگلیسی حرف زدم. غذاهای غیر ایرانی خوردم. شاد بودم و شاداب شدم. زنده شدم... بی کوچکترین خبری از مملکتی که دوستش دارم.
بعد از مدتها، مثل ایران یا مثل اون موقع که مامان اینجا بود، شب خوابیدم و صبح با صدای آهنگ توی گوشهام از خواب پاشدم... با صدای رقص، که انگار توی مهمونی گذرانده ام کل شب رو. خود شنیدن آهنگ توی ذهنم اونقدر شادم نکرد که درک این واقعیت که بعد از مدتها خوب خوابیدم! خیلی خوب! روحم هم خوابیده بود کمی... جای کابوس دیدن.

الان برگشته ام.
قبل سفر شنیده بودم که فوق لیسانس روزانه علم و صنعت و چندجای دیگه، دیگه دختر قبول نمی کنن. تفکیک جنسیتی...
قبل خواب دیشب شنیدم که برعکس ماها که نمره های 5 سال تحصیل "رایگان" رو کمتر از یک ملیون می خریدیم، به زودی برای خرید دو سال فوق باید 8.5 ملیون پول بدی.
خوابیدم. از درون داغ.
بیدار شدم، اولین خبر: هاله سحابی در پی حمله نیروهای امنیتی به مراسم خاکسپاری پدرش جان باخت.

قلبم می گیره. جدی تلخ می شم. خیلی تلخ. 
این سه روز که نبودم شادابی رو دوباره از نو حس کردم و الان می بینم که چی ها دارن اذیتم می کنند. خبر تلخ خوندن. زندگی پیوسته توی آوار دردی که همه اش و یکجا، درد روزانه تک تک مردم ایران نیست... من بیشتر از اونهایی که تو خود ایرانند، جدی می گیرم شاید... به خصوص که کاری از دستم بر نمی آد. دایه نزدیکتر از مادر شدم؟
گاهی فکر می کنم بِکَنم... بکنم خودم رو از این مملکت. حداقل هراز گاهی... بی خبرهای فیسبوکی و رادیوفردایی هم می شه زنده ماند وایرانی ماند، نه؟
موضوع اینه که نمی تونم بخونم و بی تفاوت باشم. توی عمق وجودم می ره این خبرها... روزها به روی خودم نیارم، شبها به خوابم می آن. می مونه بخونم و تلخ شم یا نخونم و ندونم... جهل شاداب!
نگار تلخ نه به درد خودش می خوره، نه به درد بقیه.

3 comments:

  1. اين حس رو درک می کنم و بارها تجربه کردم. اما می گم مسئوليت ها سنگينتره. نمونه هاي زيادی ديدم از کسانی که اونقدر خودشون رو درگير کردن که از زندگی کردن بريدن. از طرفی هم کسائی بودن که هر چند تو ايران هم تا جايي که می تونستن خودشون رو می کشيدن کنار ولی وقتی اومدن بيرون ديگه کاملا کنده شدن.
    به نظر من ماها بايد تعادل رو حفظ کنيم سخته اما بايد انجام بديم.بايد ارتباط رو حفظ کنيم و بخونيم اما بايد قوی باشيم و زندگی کنيم.

    ReplyDelete
  2. مرسی از کامنتا

    مرسی از تبریک تولد نگارا

    ReplyDelete
  3. کساني که ايران نيستند همين که مي خونند، دنبال مي کنند و گوش شنواي خوبي هستند و با وسایلي که در اختيار دارند روشنگري مي کنند، بهترين کار رو مي تونند انجام بدن. مي دونم سخته اما کسي پيروزه که در عين سختي ها آرامشش رو حفظ کنه.

    ReplyDelete