Tuesday, June 14, 2011

نشسته ایم و نگه می کنیم به جهان گذران

در راستای پند داداشمون، خیام*، نشسته ایم و نگه می کنیم به جهان گذران!!!
غر می زنم ها... اما می دونم یه چیزهایی تو زندگی مجردی رو واااااقعاً دوست می دارم! یه چیزهای ریز ریز!

هر طرف تخت که بخوای می خوابی! گاهی راست، گاهی چپ و زیر لب می خندی که دیدی این بار من بردم؟
کتابهاتو شبها می ذاری رو جایی که کله طرف باید باشه... و کتاب به دست خوابت می بره! صبح با انگشتی که بی حس لای ورقهای کتاب مونده بیدار می شی و می خندی...
هر وقت دوست داری می خوری، می خوابی، می ری بیرون... ساعت زندگی ات دست شکمته! می گیریش و می ری جلو...
دوست داری و هوس می کنی و اصلاً عادت داری که سه شب آشپزی کنی! کلاً از آشپزی بدت می آد، اما آشپزی سه شب شنگولت می کنه...
ذرت آب پز رو می غلتونی تو زرده تخم مرغ و با انگشت می خوریشون! می دونی هرکی بود از این کثافتکاریهات عق می زد و ریز ریز می خندی تو دلت...
آب رو از سر پارچ می خوری و باز می ذاریش تو یخچال! پارچ خودته!!! هروقت خواستی و مهمون اومد می شوریش خب!!!!!!
رب که می خوای بریزی تو غذا، همونجوری قاشقش رو می کنی تو دهنت، حال می کنی و بعد باز ادامه می دی به هم زدن!!! تو دلت می خندی که کافی بود مامان ببینه و فحشت بده!!!
ساعت دو تا چهار شب آوازت می گیره و رقص... حالی به حولی!
با خودت اونقدر بلند بلند حرف می زنی تا کار به بزن بزن می کشه... بعد یه نفس عمیق می کشی، می گی آآآآآخیش! حل شد!

میان نوشت: نه که فکر کنی گشنمه ها... نه بابا! تازه صبحانه خوردم! اما کلی از کارهام به آشپزخونه ام ربط داره خوووو...


آشپزخونه"ام"، خونه"ام"، شهر"م"، زندگی"ام"... این میم مالکیت رو عمیقاً دوست دارم و سعی می کنم به همون عمق قدرش رو بدونم...
حالا این ریتم شنگول رو داشته باش تا بگم که غر چیه! غر اینه که تا آگست انگلیسی بی انگلیسی!!!!!!! دلم دوست خارجی می خواد! جوهانا که رفیقم بود از پارسال نیست... دلم به کتابخونه خوش بود که بی مقدمه قطع شد! حالمون گرفته شدید!!! به قول گلاره، خارجی ها می شن برام ساید دیش! که دوست نمی دارم... تا آگست! هی هی هی...

حواسمون رو به عروس شدن مردم پرت می کنیم تا بعد...

* بر خیزو مخور غم جهان گذران. بنشین و دمی به شادمانی گذران

1 comment: