Tuesday, May 22, 2012

بزم شور و جنون و آتش

عرفان... همیشه من رو مدهوش خودش کرده... 
اما تا خودم پایدار نباشم، نمی تونم حتی نزدیکش بشم... و امروز باز پایدارم... استوار...
که باز "ابن عربی" گرفتم در دست... باز وسوسه‌ها... باز و باز و باز... لبخند از خوانایی دنیا... لبخند از زیبایی دنیای استعاره‌ها...

من مبشره این زمینم... که ابن عربی هم بود... که فراموش شد، مثل یک رؤیای شیرین... من نیز هم. فراموش خواهم شد...
*

تم امروز، وقتی از خواب پا شدم... 
اما من دو سه بیت آخر رو بلد نبودم. این شعر کاملش، زیباتر هم هست....
"آغاز و ختم ماجرا لمس تماشای تو بود
دیگر فقط تصویر من در مردمک های تو بود"...
*

دیشب داشتم فیلم "خواهر موزارت" میدیدم ( که البته وسطش خوابم برد! فیلم قشنگی به نظر میاد... باید دید!)... با موبایل و توی تخت، با چرغ خاموش! که یه لحظه لازم شد چراغ رو روشن کنم... آروم بلند شدم که کسی بیدار نشه و چراغ رو روشن کردم! چراغ که روشن شد، یادم اومد که اتاق تهرانم نیستم... که "کسی" تو خونه‌ام نیست که با راه رفتنهای 3-4 صبح من بیدار شه... یادم اومد که تقریباً سه سال و تحقیقاً دو ساله که تنها زندگی میکنم! "تنها"... عین یه جور اکتشاف بود واسم! نشستم رو تخت و شروع کردم به حرف زدن با دیوار... نمیدونم چقدر این تنهایی ادامه پیدا میکنه! نه که تنهایی بدی بوده باشه ها! نـــــــه! اصلاً.... اما نمیدونم چقدر ادامه خواهد داشت... قول دادم به خودم که مثل خیلی دیکه از لحظه‌های زندگیم، کیف لحظه لحظه‌اش رو ببرم...
*

امروز صبح آواز آواز آواااااز میخوندم.... می رقصیدم... به یاد خاطره هایی که هنوز ساخته نشده اند... رژیاهای نه دور، که نزدیک...


*

نمیدونم چه ابن عربی و چه ابن سینا و سهروردی و ملاصدرا... از چی زنهای اون موقع خوششون میومده! واقعاً بدون Dove و Nivea و امثال اون، یکی مثل من با موهای "قلیونشور" مانند و پوست خالخالی، میتونسته جذاب هم باشه؟!

به قول آرش حجازی تو کتاب کی‌خسرو، "مشی، اولین مرد روی زمین، از خدا پرسید: خدایا چرا زنها را اینقدر زیبا خلق کردی؟ خدا جواب داد: برای اینکه دوستش داشته باشی. مشی پرسید پس چرا عقلش درست کار نمیکند؟ خدا جواب داد: برای اینکه تو را دوست داشته باشد."
واقعاً هم همون خدا جنس مذکر رو میشناسه و بس :))
*

هیه! بلاگم هم مثل لیست موسیقی‌ام میمونه! قر و قاطی!

2 comments:

  1. اون تنهائی چقدر خوبه که بوده...انگار ...برای چشیدن حس زیبای تنها نبودن...داروی شفا بخش بوده...!

    ReplyDelete
  2. این رسیدن آروم آروم...

    ReplyDelete