Tuesday, April 5, 2011

کالچرال لنداسکیپ با طعم سوپ جو

1. از جمعه مریض شدم! خوب نیست! دوست نمی دارم اصلاً!!! امااا... تو این مدت سوپهایی درست کردم که خودم در بهت خودم مونده ام! پوره سیبزمینی هم درست کردم و ابتکار زدم و سبزیجات مخلوط و کنجد ریختم توش... داغ داغ... آی گلوم حال اومد! مهمتر از اون سوپ جو دارم درست می کنم! اگه خوب شه! برنامه ام حداقل یه بار در هفته این رو خواهد داشت! بهههله!!!
ولی خداییش چه سووووپی شده! مثل مال مامان نشد تهش! اما خوبه!!! دوست می دارم دستپختم رو :))
حیف که قابلمه ام کوچیکه :)) و حیف که می ترسم بخورم تموم شه :))

2. تو فیس بوک هم نوشتم، اگه این که می گن "سالی که نکوست از بهارش پیداست"، درست باشه... خوشا به حال من تو سال جدید.... خوش شانسی های ریز و درشت... پذیرش جدید... آدم های جدید... ویزای مامان و بابا و امیدوارم آخر هفته بهزاد... تزی که لنگان لنگان به سوی خوب شدن پیش می ره... خوبه کلاً زندگی! بالا و پایین داره، اما  سال جدید داره نویدهای خوبی می ده...

3. تو بهتره بری دنبال کاری که "دوست داری" یا امکان "آینده کاری بهتری" برات می سازه؟ یادمه بابا موقع انتخاب رشته همه بچه های فامیل، بهشون می گفت یا نرو توی اون زمینه، یا اگه می ری با علاقه برو و دُرُست بخون... می گفت (یادمه بخصوص به سپیده سر انتخاب اقتصاد) می گفت [رشته ها و گرایش های خاص مثل اقتصاد] سخته! اگه می ری توش، آماده باش که درست درس بخونی... همینجوری گذروندن واحدها، به هیچ دردی نمی خوره. یا یادمه یکی از بزرگترین مشوق های حداقل از بعد احساسی  و روحی لاله، بابام بود. حتی اگه خودش هم نمی فهمید، من این موج رو خیلی قوی از بابا گرفتم... وقتی همه می گفتن برو بابا! فیزیک چیه؟ چیکار می تونی بکنی آخه باهاش؟ بابا خوشش می اومد از علاقه این بشر از توی عمق رفتن موضوع مورد علاقه اش... بهش می گفت و می گه خانوم دکتر کوچولو... کنارش هواران تا از دوستهای دبیرستان خودم رو می شناسم که فقط خواستند برن شریف... و خب می دونی؟ زنده اند!!! اما باور دارم که من علم و صنعتی از اونها بیشتر زندگی کرده ام و می کنم...
حالا چرا گفتم اینهارو؟ چون دوست دارم به "cultural landscape" فکر کنم و توش عمیق شم!!! من می تونم برم دنبال بحث های روز دیگه مثل "technology" یا "sustainability"... اما وقتی تو ته تهش، حرف و فکر و ذکرت اون مباحثه و خودت رو اینجوری تربیت کردی، چرا خودت رو کج و کوله کنی که به اونها فکر کنی؟ که خوبند، اما باب کار تو نیستند؟؟؟ متأسفانه برای من آدم ها جالبترند از پیج و مهره...
بذار یه کم این گرایش هارو بیشتر توضیح بدم تو معماری... تکنولوژی که معلومه. تو مواد و مصالح جدید، نکنیک های جدید روز رو استفاده می کنی برای خلق فضا... خیلی مسلمه که همه معمارها باید پایه این موارد رو بدونند... اساساً اون همه درس ساختمان که دادند به خوردمون و خواهند داد به زودی، واسه همین چیزها بود دیگه. (و ناگفته نماند که نمرات من، بخصوص اگه تارا هم گروهم نمی شد، همیشه منفجر بود!!!) D:
معماری پایدار بحث انرژی رو می کشه وسط... بیشترین میزان مصرف انرژی هر مملکت، توی بحث معماری و بخصوص خانه سازی مطرح می شه... این گرایش بحثش اینه که چه جوری با کم هزینه ترین سیستم، به حدقل مصرف انرژی نزدیک شیم... باز هم حداقل اطلاعات رو هر معماری باید داشته باشه! بخصوص تو دنیای امروز که دیگه پفک نمکی هم برچسب انرژی داره!!! تو برای ارائه طرحت به مشتری، باید بتونی ثابت کنی و طرح کنی که ساختمان تو انرژی کمی مصرف می کنه... که کم کمش، در آینده نزدیک و دور، پول کمتری از نمونه های مشابه یا جایگزین از جیبش در می ره...
و عشق من cultural landscape!!!!! خب راستش معادل فارسی نداره! خود همین اسم هم غلط اندازه! چه برسه به این که معادل فارسی بسازیم براش... شاید اگه من بخوام براش معادل بسازم، بگم: "معماری جامعه گرا"!!! و تأکید می کنم معماری! نه معماری منظر یا همون landscape!
شدددددیداً مبحث جدیده توی گرایش های دانشگاهی. حرف جدیدی نیست، اما به عنوان یک گرایش، چرا.صادقانه بگم که خودم تا وقتی اینجا نیومده بودم، نمی دونستم چیه! ترم اول کلی به وضع خنده داری، فهمستم که این تئوری های متنوعی که من از خودم صادر می کنم، در واقع زیر این مبحث می گنجه... خیلی کمند دانشگاه هایی که ارائه کنند این مباحث رو به صورت یک گرایش جدا... تقریباً تو تمام دانشکده های معماری اساتید درباره اش حرف می زنند...  و با این حال هنوز جای خودش رو پیدا نکرده! تو بعضی دانشگاه ها در دپارتمان معماری تدریس می شه، بعضی جاها منظر، بعضی جاها حتی حفاظت و احیا (preservation) خلاصه حرفش هم اینه که آقا جون تو داری برای مردم طراحی می کنی، پس باید شرایط روانشناسی، جامعه شناسی و فرهنگی مخاطبت و جایی که توش طراحی می کنی رو خوب بشناسی تا بتونی براش طرح بدی!!! کلاس های مشترکی با دپارتمان هایی هم که گفتم داره: روانشناسی، جامعه شناسی، مردم شناسی. توش لزوماً حرفی از تاریخ نیست! حرفی از مرمت و احیا نیست! حتی لزوماً حرفی از معماری منظر هم نیست با وجود این که تو می گی landscape!!!! در عین حال می تونه همه این مباحث هم چاشنی اش باشه... توی آمریکا که اکثر میراث فرهنگیشون، پارکهاشونه، بیشتر بحث می ره توی معماری منظر... شاید توی ایتالیا شاید بیشتر مرمت و احیا... اما اکثر مباحث پایه این گرایش از انگلیس می آد که روی انواع مختلف معماری، احیا، منظر تمرکز داره.... توی خیلی از کشورهای اروپایی، توی چین و ژاپن و هند و توی آمریکا کلی حرف زده می شه تو این مبحث و داره کار می شه... جالبه که توی خاورمیانه هم کلی از این مباحث به صورت عملی پیاده شده... خلاصه که عشقولانه ما، هم اینجا حرف و کار داره و هم ایران...
اون وقت من که می میرم برات، بذارم برم؟
:-)))
از سال دوم معماری که ترکاشوند سر یکی از کلاس ها بحث "فلسفه معماری" رو کشید وسط... گفتم کار، کار منه!!! خلاصه، بحثِ عشق در نگاه اول بود و این حرفها! :)) با وجود اینکه همون موقع هم هممون جوجه بودیم و نصف حرفهاشو نمی فهمیدیم... اما خداییش چه خوب کرد که گفت و لااقل به گوشمون خورد یه چیزهایی و موند تو ذهن من از همون موقع تا سالها بعد...
این که چندین سال حتی اسم چیزی که دوست داشتم رو نمی دونستم، هم خیلی خوب بود و هم بد! اون همه خوندم و خوندم و خوندم... که علاقه هام رو پرورش بدم و بگردم دنبال اون چیزی که می خوام... اینش خوب بود... شاید اگه می دونستم چی می خوام، از همون اول می رفتم فقط سراغ این! تک بعدی می شدم! چیز خوبی از توش در نمی آد! من هم که صادقانه اعتراف می کنم چنین آدمی ام!!! در کنارش، حس گیجی ام، گاهی بد بود... اما کلاً گیجی برای آدمیزاد خوبه بعد از یه دورانی وقتی برمی گرده و به عقب نگاه می کنه... آدم کم کمش مجبور می شه بازتر به اطرافش نگاه کنه... حتی اگه گیج منگولا بخوره و چیزی هم حالیش نشه از چیزهایی که می بینه... اما تو حافظه بصری اش ثبت می شه...
درباره دانشگاه فعلی ام، گفتم که تو ترم یک تو کلاس های discussion با این مبحث آشنا شدم، نوشتم و خوندم و پرزانته دادم... با استاد گوگولی ام، Ethan Carr که خودش غولی محسوب می شه، درباره اش حرف زدم کلی و کلاس برداشتم... حالا دارم می رم دانشگاهی که یکی از قطب های این مبحثه!!! همه بچه های طراحی منظر، (بچه های دوره دو و نیم ساله! یعنی کسایی که سابقه طراحی دارند، اما نه طراحی منظر) واحدهای یکسان داریم تو این مایه ها (چون اسم درسها بعضاً تغییر کرده و می کنه که طبیعیه)
Students entering with BSAS degrees
Fall 
LA 590 Community/Infrastructure Studio (5)
LA 342 Site Engineering (4)
LA 501 Landscape Architecture Theory & Practice (2)
HORT 301 Woody Ornamentals (3)

Spring
LA 513 History of World Landscapes (4)
LA 438 Design Workshop Studio (5)
LA 599 A Thesis Proposal Seminar (2)
HORT 302 Woody Ornamentals (3)

Fall
LA 441 Land Resource Evaluation (4)
LA 470 Social/Cultural Design Factors (3)
LA 599 B Thesis Studio (5)
------------------------------------------------

Spring
LA 438 Design Workshop Studio (5)
LA 599 C Thesis Completion Seminar (1)
------------------------------------------------
------------------------------------------------
------------------------------------------------

Fall
LA 450 Ecology For Land Restoration (4)
------------------------------------------------
------------------------------------------------
------------------------------------------------


اجباری های دیگه که جای نقطه چین ها قرار می گیره:
LA 565 Design/Behavioral Studio (6 credit hours)
و یه درس تاریخ دیگه که من سعی می کنم بی خیال من بشن دیگه!!!! تاریخ واسه من یکی، بسه :)))
اجباری های گرایش cultural که جای نقطه چین ها قرار می گیره:
LA 594 Cultural Heritage Topics(2-4)
ANTH 460 Heritage Management (4)
اختیاری های گرایش cultural که می تونه جای نقطه چین ها قرار بگیره:
ANTH 557 Social Construction of Space (انتخاب من)
ARCH 410 Ancient Architecture
ARCH 412 Medieval Architecture
ARCH 419 Historic Building Preservation
ARCH 515 Architectural History of American Communities
ARCH 518 Recording Historic Buildings
LA 215 Buildings, Land, and Culture (taken as LA 590) (انتخاب من)
LA 218 Cultural Landscape of South Asia (taken as LA 590)
LA 222 Islamic Gardens and Architecture (taken as LA 590)
LAST 401 Latin American Ethnobiology
LEIS 242 Nature and American Culture (taken as LA 590)
LEIS 575 Leisure and Culture (انتخاب من)
UP 420 Planning for Historic Preservation
اختیاری های متفاوت گرایش Community and Urban Landscapes Specialization (اجباری ها با گرایش من یکسانند)
ARCH 424 Gender and Race in Contemporary Architecture
LA 564 Behavioral Research in Design
LEIST 545 Sociology of Leisure (انتخاب من)
SOC 447 Environmental Sociology (انتخاب من)
NRES 540 Public Involvement in Resource Management
UP 473 Housing and Urban Policy Planning
UP 474 Neighborhood Planning
UP 517 Community Studies Theory
اجباری های متفاوت گرایش Ecological Design and Technology Specialization
LA 537 Landscape Planning and Design Studio (6 credit hours)
اختیاری های متفاوت گرایش Ecological Design and Technology Specialization
LA 452 Natural Precedent in Planting
LA 542 Landscape Modeling
LA 550 Environmental Impact Assessment
NRES 401 Watershed Hydrology
NRES 403 Watersheds and Water Quality
NRES 419 Environment and Plant Ecosystems
NRES 429 Aquatic Ecosystem Conservation
NRES 439 Environment and Sustainable Development
UP 405 Watershed Ecology and Planning
UP 442 Environmental Policy and Law

مسلمه که کلی درس هست که دوست دارم بردارم، و وقت نمی شه... همین الانش هم اختیاری هام از امکانم بیشتر شده که باید با توجه به برنامه هام بسنجم کدوم نهایتاً جور می شه.... خلاصه اینجوری ها...
هرچی که موند، می ذاریم برای دکتری :))) (و این که احیاناً خود آدم هم می تونه مطالعه داشته باشه هاااا!!!! هم خدارو خوش می آد و هم بندگان خدارو...)

4. چقدر 3 طولانی شد! خلاصه حرفم این بود که زیاد بهم گفتن "دیدی پشیمون شدی؟" یعنی از این که اومدم تاریخ و نقد معماری (Architectural History and Criticism که معادل فارسی اش می شه همون گرایش "مطالعات معماری" خودمون که دانشگاه بهشتی و غیره ارائه می کنند) الان پشیمونم و واسه همینه که دارم ادامه می دم تو منظر... جواب: اصلاً و ابداً!!! همچنان عاشق رشته ام هستم و خواهم بود... بله، دلم برای طراحی تنگ شده نااااجووووورررررررر..... اما اگه نمی اومدم این گرایش رو، همیشه همیشه همیشه پیش چشمم می موند و تازه حسرت این سواد فعلی ام رو داشتم... اگه نمی اومدم توی این گرایش، نمی فهمیدم که نه طراحی شهری و نه معماری، بلکه منظر (که اون اوایل اصلاً دید خوشی نسبت بهش نداشتم) وادی اصلی منه. اگه نمی اومدم، دنیارو کمتر می شناختم و حرفهای گنده گنده دلم، رو دلم می موند... الان می دونم معماری رو چه جوری فکر کنم... چه جوری طرح بدم وقتی فکر هام فقط تو ذهنم نباشند، تو دستم باشند... چیزی که تو برنامه های فشرده لیسانس و فوق معماری به دست نمی آد... چیزی که باید کلی بخونی تا بره تو مغز استخونت... اما همیشه وقت نیست!!! بازم ایول به خودم که تو لیسانس تلاش خودم رو کردم! چون تو فوق که دیگه اصلاً اصلاً وقت نیست!!! من این موقعیت رو به خودم دادم که با چشم باز برم تو عمق اون چیزی که دوست دارم! چه خوب... حالا چطور می تونم پشیمون باشم؟؟؟؟ اتفاقاً فکر می کنم یکی از بزرگترین شانس های من و به نوعی دست خدا و این حرفها، این بود که بین اون همه دانشگاه، عدل همین رشته که عملاً زیرمیزی چپونده بودم تو اپلای هام، جور شد... و الانم سکوی پرتابم شده به جلو... به عمیق تر و تخصصی تر شدنم تو چیزی که دوست دارم و می تونم با زبانش با دنیا حرف بزنم و یه چیزی بسازم...
الانم همون شانس انگار دوباره تکرار شده...شاید منطقی ترش این بشه که بگم رزومه هر آدم، آینده اش رو می سازه... دقیقاً دانشگاه هایی بهم پذیرش دادند که حرفی در cultural landscape برای زدن دارن... من گریزی ندارم به جز علاقه ام!!! 

5. بفرمایید سوپ جو در ساعت پنج صبح...

پینوشت بعد از تحریر: رادیوفردا: ".... (=بلاه بلاه بلاه!).... پژوهشگران شباهت های زیادی بین فیل ها و شامپانزه ها پی برده اند"! من: "خوبه دیگه! اگه اون اولها میمون نبودیم، دیگه کم کمش لااقل فیل که بودیم!!!"

1 comment:

  1. سلام
    خیلی جالب بود !
    این گرایش، گرایش محبوب من هم هست
    شگفتا که من قبل از پایان کارشناسی بهش پی بردم

    ReplyDelete