Wednesday, January 26, 2011

برف می بارد، برف....

هوالبارش

امروز روز خوبی بود... زیر برف قدم زدم، چشمهامو بستم و دهنم رو باز... برف تازه خوردم... آواز خوندم...
برف
بررف
برررف

یک عالمه روی صورتم بارید، روی چشمهام، دستهام، موهام... و بیشتر از همه دماغم
D;
و فکر کردم که این اولین باره که موهام رنگ برف می بینند... چه ظلمی... حجاب ایران تا مدتها نمی ذاشت و اینجا هیچ وقت زیر برف بیرون نرفته بودم... تگرگ که دیگه جای خود...
*
حرف زدم. خوندم، نوشتم، خودم را شناختم... بیشتر از قبل...
*
امروز برای اولین بار گوشت پختم! حیا کن نگار! یه کاری کردی حالا! هی جار بزن... ضایع!
*
امروز این آهنگ رو شنیدم... از پوسی کت دالز خوشم نمی آد. دیوانگیشان، حماقت واره برای من، نه جنون واری که می تونه دلچسب باشه برام... اما این آهنگ و شعرش، ارزش شنیدن داشت... و ارزش با ریتمش توی کوچه های شارلوتس ویل رژه رفتن...
*
امروز روز خوبی بود. روزهای بهتر در راهند...
امروزم سورئال نبود، اما خوب بود...
*
پی نوشت اول: اومدم دکمه پابلیش را بزنم که رادیو فردا گفت: "اشکِ زنان (از سر ناراحتی) مردان را آرام می کند!" !!! بمیرررررررررررررید!
:))
پی نوشت دوم: تولد پویان، ابطحی عزیز، حسین ت، سپیده ح، شهریار پیشاپیش و پساپیش مبارک...

2 comments:

  1. خيلي ام عالي!
    شاد بودن تنها انتقامی است که میتوان از دنیا گرفت ، پس همیشه شاد باش . . .

    ReplyDelete
  2. این رادیو فردا خدای ضدحاله!هر وقت من خوشحالم قسم خورده به جون مادرش که منو ناراحت کنه!هر وقت من ناراحتم به ی طریقی خوشحالم میکنه!خلاصه من با این مسئولین رادیو فردا.....بلهههههههههههههههههههه

    ReplyDelete