Friday, December 17, 2010

Everything is Architecture

در سه سال گذشته، هیچ سالی اندازه امثال پست ننوشتم! و در کل هفت-هشت سال گذشته که نظام مند می نویسم، هیچ وقت این قدر نیاز به بیان بیش از پیش خودم نداشتم. بیانی که ناشی از این نیازه که باید خودم رو از خودم بریزم بیرون... نتیجه این که مثال سعدی شده ام که می گه "لاف از سخن چو در توان زد*** آن خشت بود که پر توان زد"... روز به روز بی محتواتر از قبل...

هرچند خیلی دلم طومارهای خودم رو می خواد... زمانی برای دریدن... زمانی برای ایستادن... زمانی برای خواندن... دلم تورات خواندن می خواد، دلم قرآن خواندن می خواد... اما می ارزید به این که الان می دونم اگه از آخر هفته به اون سیستمی برگردم که اداره زندگی ام، استراحتم، خوابم، لذت بردنم از زندگی، دست خودم باشه، قدر شاداب زندگی کردن رو خیلی خیلی بیشتر از قبل خواهم دونست...
خلاصه که الان ماجرای من اینه: 
Power is my mistress. I have worked too hard at her conquest to allow anyone to take her away from me. ~Napoleon Bonaparte
میزان نقل قول کردن هام هم زیاد شده... نمی دونم دلیلش توفیق اجباری زیادتر خوندنه، یا همون که گفتم... حرف از ذهنم کم بیرون کشیده می شه، ناچار کلمات دیگران را قلاب می کنم برای بیرون کشیدنشون...

خلاصه که یادم نره چی می خواستم بگم! اومدم این عبارت رو بنویسم و واسه خودم خوش باشم. 
In the past fifty years the world has gradually been finding out somethings that architects have always known, tat is, that everything is architecture.~Power of Ten-Gregotti, handwritings notes of Eames in 1950s
دنیایی که برادران Easmes از توش با ما حرف می زنند، خداست... یادم باشه فیلم هاشون رو حتماً نگاه کنم.


پینوشت یک: مدتیه احساس جولیس پندلتون دارم. هر وقت می خوام می خوابم، هروقت می خوام می خورم، هر وقت می خوام فکر می کنم، هر وقت می خوام احساساتی می شم... کلاً درونم بر اساس "هروقت می خوام" داره شکل پیدا می کنه... خیلی هم ناراضی نیستم! مدتها بود دوست داشتم 2صبح برقصم، 4صبح شام بخورم، 6صبح از خستگی رو به موت باشم، اما لذت [درس] خوندن بیدارم نگه داره، (بله من خیلی غر می زنم، اما حقیقتاً لذت می برم) اون وسط ها بخوابم، 3بعد از ضهر صبحانه بخورم...
زندگی خوبه، بهتر هم می شه...
پینوشت دو: نیازمند سفرم...

2 comments:

  1. خوب
    اول اينکه جمله ناپلئون براي من جالب بود. فکر کنم بدونين چرا؟؟؟!!!!!!
    دوم اينکه سيستم هر وقت مي خوام ... براي خوردن عاليه!!! از لحاظ پزشکيم ميگن اگه آدم بتونه مثل آب خوردن که هر وقت تشنه اش ميشه آب ميخوره، غذا رو هم همين جوري بخوره خيلي براي سلامتيش بهتره جاي اينکه سه وعده سر ساعت مشخص و بدون توجه به شرايط جسمي اش غذا بخوره البته مي دونم اينا از توفيقات اجباري زندگي تنهاييه!
    سوم اينکه بازم در مورد سيستم هر وقت مي خوام ... در مورد خواب زيادم خوب نيست به دو دليل 1. ساعت بدن بهم مي ريزه 2. قرآن هم ميگه شب رو مايه آرامش قرار داديم نه ساعت رقصيدن!!!! البته اينام از توفيقات اجباري درس خوندن سنگينه! البته در اين مواقع خوردن قهوه به شرط اينکه اينقدر نخورين که مثل من تپش قلب بگيرين (واي چه شبي بود اون شب!!!) توصيه مي شود.
    چهارم اينکه والا من از داستان برادران Easmes چيزي نفهميدم. تند گفتينو رفتين!
    پنجم اينکه درسته لذت (واقعا؟؟؟) مي برين ولي اندکي صبر سحر نزديک است... (کمتر از دو روز)
    ششم اينکه چه قدر حرف زدم کامنتم شد يه بلاگ. شرمنده!!!

    ReplyDelete
  2. نگار جان بعد از ظهر!نه بعد از ضهر! چه قدر بهت توصیه کنم. استراحت کن. فشار زده بالا:)))))

    ReplyDelete