خواب دبدم بابا اومده خونه ام مهمونی.
توی قوری کوچولوم چای دم کردم و ریختم و کلی با هم حرف زدیم و گل گفتیم و شنیدیم و خندیدیم.
خیلی چسبید.
خیلی وقت بود خنده بابارو از نزدیک ندیده بودم.
پینوشت بعد از تحریر: خورشت کرفس می خوریم و بر بانی مهربونش صلوات ختم می کنیم
پینوشت بعد از تحریر: خورشت کرفس می خوریم و بر بانی مهربونش صلوات ختم می کنیم
چه خواب قشنگی!
ReplyDeleteایول
پس خورشت کرفس می خورین!!!! مشکل حل شد؟؟!!!
نگار خوابت مشکوکه ها!فکر کنم همین روزا بری خووونه شوووور!!!!!:))))
ReplyDeleteکی خورش کرفس برات اورده؟!الان رگ غیرتم باد کرده بد!