Wednesday, May 21, 2014

آ

ققنوس زندگی من، درگیر یه جاده عجیب شده. بالا میره، پایین میاد، تلاش میکنه، خسته میشه، میمیره، زنده میشه... تند و تند و تند از این حال به اون حال میره... زنده میمونه... زندگی میبخشه... 
امروز خوبم. با لبخند. این لبخند لعنتی رو نگه میدارم... لبخند شفا بخشیه...
*
بگو آ... آ... بگو آ.... آ...
آ!
میفهمی؟ آ؟
نمیفهمی! آ!
آ!
*
خرم آن روز کزین منزل ویران بروم....
شبها باید بیشتر بیرون بزنم. خوبه که گاهی همدم آشفته‌تر از خودم، همراهم باشه تا یادم بمونه تنها نیستم تو کثافت زندگی. خوبه که حسام هست! وقتهای بی‌ربطی از زندگی، انگار یکهو نازل میشه از آسمون... خوبه که هست... با تمام تفاوتهایی که داریم و مزخرفاتی که بار هم میکنیم... با تمام غرهایی که میزنیم و رک بودنمون نسبت به هم... با تمام بی‌ربط بودنمون به هم... خوبه که سالی یک بار پیش میاد و هم رو میبینیم.... به این رُک بودن بی دغدغه، نیاز دارمو به این بدون حساب و کتاب، دوست بودن! نزدیک بودن...

خرم آن روز کزین منزل ویران بروم....
*

دیرتر نوشت:
راستی.... دهانم بوی پیاز گرفته. پیاز نخورده ام امروز. نه دیروز و نه حتی روز قبلش... بوی پیاز گرفته ام. از درون بدبو شده ام.... خرم آن روز کزین درون بد بو، بروم.... بِکَنم، ببُرم... بروم... بروم....
دوستی کردن با من، این زن بدبو، سخت نیست.... باور کن سخت نیست... حسام که میاید، این را یادم میاورد... با همه نقطه ضعفهایم. با همه بدیهایم. با همه سخت بودنهایم... با من دوستی میکند. غر میزند و دوستی میکند. سخت نیست. به پیر، به پیغمبری که خودم و فقط خودم قبول دارم سخت نیست....
بعد از همه این سالهای پر حاشیه، قدر دوستی بی انتظارش را میدانم. جدی. حالا تا ابد هم غر بزند! تا ابد "خود-اس-هول-بینی" داشته باشد! اصلاً خود خود اس-هول باشد! به درک! به دنیا چه!
یادم میاورد که دوستی کردن، سخت نیست... دمش گرم.

دیرترنوشت دو.
دلم گرفت ز سالوس و طبل زیر گلیم
به آن که بر در میخانه برکشم علمی

افسوس.

No comments:

Post a Comment