Friday, March 18, 2011

عید می آد بهار می آد می رم به صحرا

شلوغم... اون قدر که نمی دونم کدوم رو کی انجام بدم! و خوشحالم! این شلوغ کردن ها باعث می شه یاور کنم تو بدوبدوهای دم عیدم! دوووووست دارم...

قرارهام با استادهام تو هفته دیگه و تصمیم هام و کارهایی که باید انجام بدم برای سال دیگه... (تازه یادمم افتاده که باید به فکر خونه هم باشم اون طرف ها!!!)
سه شنبه قرار دارم با استادم درباره تز...
دو شنبه یه میان ترم دارم و یه پرزنتیشن که خلاصه کتاب بدم...
یک شنبه عیده و خریدهای عیدم و بخشی از خونه تکونی و خورده کاریهاش مونده...
شنبه احتمالاً با شهلا باید بریم دنبال کارها...
امروز جمعه، مهمونی مرسده و دیگر فعلالیت های مثبت...

جذاب تر از اونها این که شنبه هفته بعد مراسم دانشگاهمون برای جشن نوروزه و من شدیداً شبیه دوران دبیرستان، روزگار خوشی دارم... رقص دسته جمعی، رقص تک نفره، آواز، تکه کوچیکی توی تئاتر و احتمالاً توی برنامه فشن شو... فالواقع که نمی دونم برنامه ای هست که من توش نباشم...

از ته دل، دلشادم... که می دونم آدم خوبی ام! و آدم هایی هستن که دوستم دارن! مو بایل ایرانم رو بعد از دوسال روشن کردم و دارم استفاده می کنم... موبایل صورتی نازنین که خودش به تنهایی کلی خاطره است... و چه مسیج های معرکه ای توش بود... چه مسیج هایی... و باعث شد زنگ بزنم ایران بعد از یک سال و هفت ماه... صدای کاوه شنیدن خوب بود. خیلی.

لبخند روی لبهامه چون می دونم دو-سه سال دیگه رو هوا نیستم... لبخندی از سر رضایت برای انتخاب، و نه پنهان کردن انتظار...

امیدوارم و به نوعی باور دارم که "سالی که نکوست، از بهارش پیداست..." 
چون واسه من که:
changing in the mind in mood... in the fastest available way...
لبخند می زنم... خوشحالم و شادان...

هپی و هپلی نوروز D:

پینوشت بعد از تحریر: oh oh! آمادگی برای امتحان رانندگی و تبریک و تلفن به هواران نفر کوچیک و بزرگ، پیدا کردن خانه یا خوابگاه برای سال دیگه، تمرین رقص و آواز، تنظیم سه تا مقاله و غیره رو هم بذار تو برنامه.... شبه عیده، آی آی شب عیده!

No comments:

Post a Comment