Thursday, March 3, 2011

خونه تکونی

متوجه شدیم که امسال عید احتمالاً اولین باریه در زندگی ام که کاملاً تنها خواهم بود!!!! و بدتر از اون، فردای عید امتحان میان ترم دارم!!! (خودمون رو آروم می کنیم چون می دونم ممکن بود بدتر هم باشه! یعنی مثلاً لحظه عید سر امتحان باشی!!! اه اه پیف پیف!)

متوجه شدیم که برای اولین بار در زندگیمون باید خونه تکونی کنیم! ایران هرسال عید تا حد امکان از زیرش در می رفتم! به هرحال اصفهان می رفتیم و اونجا که خونه ما نبود که اگه بخوایم هم برسیم خونه تکونی کنیم!!! خونه تکونی اصلی هرسال می شد قبل تولد من، بهمن، که از سرتاپای خونه رو می شستیم!!! تازه تا وقتی بهزاد جون و مامان جون بودن، من می تونستم تا حد زیاااادی در برم! اما امسال اولاً خونمون تبدیل به موجود بسیار زشت و بی فرهنگی شده، دوماً ...!

متوجه شدیم که genius می باشیم چون بلدیم عکس روتوش کنیم!!! :)) اما خداییش وقتی رئیسم out of nowhere اینجوری بهم گفت، کلی چسبید :))

متوجه شدیم باید به جمع و جور کردن خورده ریزهای عید فکر کنم!!! تخم مرغ رنگ کنم احتمالاً! دوست دارم سر سفره عید قرآن بذارم و ندارم!!! حافظ دارم اما دوست ندارم حافظ نخ نما بذارم! اکثرش رو می شه از دی سی خرید... دارم فکر می کنم سبزه و ماهی رو چه جوری بیارم اینجا!!! (و مهمتر از همه این که چه جوری نینا رو راضی کنم که بذاره ماهی بخرم!!!)

متوجه شدیم که می توانیم باز از زندگی لذت ببریم و آنچنان قهقهه بزنم که رئیس کتابخونه بیاد سراغ رئیسم و من که شما دوتا اوکیید؟ الگوهای کاری مارو باش!!! (آن از مسئول های کتابخونه و من از بچه ها، معروفیم که خیلی مثبتیم و زیادی کارمون رو جدی می گیریم! حالا افتاده بودیم به هم، قاه قاه می خندیدیم...)

متوجه شدیم که Ann Burn! Negar officially loves you!!!! you are one the most amazing womens in the whole world... و همچنین متوجه شدیم که کتابخونه یکی از بهترین جاهاییه که توسط آدمیزاد ساخته شده! نه فقط به خاطر کتابهای گوگولیش که می شه آدم توشون غلت بزنه، بلکه همچنین به خاطر آدمهای گوگولی ترش که توش کار می کنند... بخصوص متوجه شدیم که هرچند متوسط سواد مردم این بلاد کفر در حد منفیه از سیاست خارجی و بین الملل، اما کسی مثل آن رو هم می شه پیدا کرد که لزوماً تخصصی نداره تو سیاست و... اما می شه سه ساعت باهاش درباره قذافی گفت و خندید و لذت برد که به فکرته و نگران که یهو هوس نکنی برگردی ایران!!!

متوجه شدیم که اصلاً دوست نداریم ااااااااین همه هر روز بنویسیم! جدی لجمان می گیرد از این همه گزافه گویی! اما نقش قرص مسکن داره واسم! جدا از این که آرومم می کنه، معتادم هم کرده! و چون به تدریج روم بی اثر می شه، هربار به طولش اضافه می شه!!! فکر کنم باید برم تو ترک...


ما چقدر هی متوجه می شیم!
***
پینوشت: کلمات گیج منگولای اخیر: حرص، هوس...

1 comment:

  1. من حدودا از اول اسفند شروع کردم این ی وجب اتاقمو تمییز کنم. کلی طرح و ایده ریختم براش
    1- هنوز تمیز نشده
    2- اونجاهایی که تمیز کرده بودم مثه کمد دوباره بهم ریخت
    3-الان دارم تو سر خودم میزنم
    4- مامانم کلی عصبانیه همه خونه تمیزه به جز اتاق تو

    ReplyDelete