Thursday, March 6, 2014

And I turned into a vampire

از دو روز گذشته:

هنوز رؤیای من باقیست
به هر رؤیای من باغیست

ما،
رباتهای امروز و دیروز و فردا، لابد عشق ورزیدن میدانیم و بس.
هه.
در ساعات کار.

*

وقتی مراسم هر روزه رقصیدن بعد از رسیدن به خونه رو به جا نیاری، فرداش هفت صبح راهی کار میشی و تو خیابون و دور و نزدیک، مراسم تکون دادن سر رو با دوبس دوبس جایگزین میکنی....
خوشحالم که قابلیت گوش دادن به "مزخرف" دارم. ته ته ذهن آدم لازم داره.... اعتقاد دارم که آدم اگه فقط موسیقی "روشنفکری" گوش کنه یا فقط محدود کنه خودش رو به پاپ‌های "مزخرف"، روزی، جایی بالا میزنه! اگه بالا نیاره....

بعد آروم که میگیرم، میخونم:

لعنتی انگار این ترانه رو واسه صدای من ساختن......... واسه اوج و فرودهای من.... 
وقتی دانا روی این موسیقی قانون رو میزنه، حسم تو کلمه‌ها جا نمیشه...
نمیخوام این فضا رو ترک کنم....
نمیخوام از شمپین و رقص و موسیقی و آزادیش رها شم.... از آزادیش رها شم...

با تمام وجود دلم میخواد کارم توی Rantoul درست شه... کاش درست شه...

***

از امشب:

نشاط، ساحلِ بی‌دریا
نشاطِ ساحل، بی‌دریا
نشاطِ ساحلِ بی‌دریا

No comments:

Post a Comment