دوباره من نشستم سر تحقیق کردن و دوباره تحقیق کردن شد مایه غذاب خودم.... مایه تخریب شبی که اینقدر خوش گذشت...
ملتی که خودش، برای خودش نمی نویسه؛ خودش از خودش نمی نویسه؛ ملتی که اندیشمندهاش سیاست زده هایی هستند که اصلاً تاریخ نمی خونند که تازه بخوان از تاریخ درس بگیرن، باید هم در سال 2009 این کتاب چاپ بشه و اصلاً نفهمند، چه برسه به این که بفهمند و صداشون در بیاید، شاید جایی، گو شه ای.... آه
می دونم مخالفان همیشگی چی می گن! جمله اول را می خونند و می گن "خّب راست می گه! مرتیکه کور و کچل! عامل استکبار اسلامی!!!! خودمونو که نباید گول بزنیم! اصلاً همه اش تقصیر اونه!!!" بابا بی انصاف ها... عباس ما بدتر بود یا اسکندر؟
؟ Ruthless king بهتر منطبق بر این تفاوته یاAlexander the Great
این خارجی ها چطور تاریخ می خونند و ما چطور؟ فکر می کنید نمی دانند چه جنایت هایی کرده؟ این همه "دِ گریت" هایی که واسه خودشون ساختن و سالهاست به بچه دبستانی تا دانشگاهی اجباری درس می دن، نمی دونن چی بودند؟ نمی دونن به قول خود نویسنده چند تا از پسرهاشونو کور کرده؟ مثلاً این توماس جفرسون که حلوا حلواش می کنن و می ذارن رو سرشون، نمی دونن چه جوری برده داری می کرده؟ فقط چند تا بچه از همون ها داره؟؟ به خدا که می دونن. اما کی خودشون، تیشه به ریشه خوشون می زنن آخه؟؟
ملتی که خودش، برای خودش نمی نویسه؛ خودش از خودش نمی نویسه؛ ملتی که اندیشمندهاش سیاست زده هایی هستند که اصلاً تاریخ نمی خونند که تازه بخوان از تاریخ درس بگیرن، باید هم در سال 2009 این کتاب چاپ بشه و اصلاً نفهمند، چه برسه به این که بفهمند و صداشون در بیاید، شاید جایی، گو شه ای.... آه
Shah Abbas: The Ruthless King Who Became an Iranian Legend by David Blow (Paperback - Mar 17, 2009)
Product Description
A ruthless autocrat who blinded and killed his own sons, but was revered as a hero by his own people. A brilliant warrior who restored his nation’s pride and territorial integrity by waging war on the foreign occupying forces, but chose an English knight to be his ambassador in the West. An aesthete whose artistic patronage made his country a centre of art and culture, but whose religious devotion turned Shi’ism into a global phenomenon. Arguably Iran’s greatest ruler since the Arab invasion in the 7th century AD, Shah Abbas was an immensely complex and much misunderstood character who, despite often contradictory behavior, changed the face of the Middle East forever.
When Shah Abbas assumed power in 1588 at the age of seventeen, Persia was on the verge of disintegration and foreign partition. By the time of his death in 1629 the country had been transformed into a thriving state ready to face the emerging modern world. In Shah Abbas, the first biography in English of the Persian king, David Blow explores this extraordinary transition and the remarkable man who made it happen.
David Blow draws on a wide range of sources, including contemporary European accounts as well as the Persian chronicles, to present a colorful and compelling account of the life and times of one of history’s most extraordinary rulers. His vivid portrait of this seminal figure in Iran’s national narrative offers the definitive account of Shah Abbas’s dramatic career as a statesman as well as an intimate view of the man behind the myth.
Product Description
A ruthless autocrat who blinded and killed his own sons, but was revered as a hero by his own people. A brilliant warrior who restored his nation’s pride and territorial integrity by waging war on the foreign occupying forces, but chose an English knight to be his ambassador in the West. An aesthete whose artistic patronage made his country a centre of art and culture, but whose religious devotion turned Shi’ism into a global phenomenon. Arguably Iran’s greatest ruler since the Arab invasion in the 7th century AD, Shah Abbas was an immensely complex and much misunderstood character who, despite often contradictory behavior, changed the face of the Middle East forever.
When Shah Abbas assumed power in 1588 at the age of seventeen, Persia was on the verge of disintegration and foreign partition. By the time of his death in 1629 the country had been transformed into a thriving state ready to face the emerging modern world. In Shah Abbas, the first biography in English of the Persian king, David Blow explores this extraordinary transition and the remarkable man who made it happen.
David Blow draws on a wide range of sources, including contemporary European accounts as well as the Persian chronicles, to present a colorful and compelling account of the life and times of one of history’s most extraordinary rulers. His vivid portrait of this seminal figure in Iran’s national narrative offers the definitive account of Shah Abbas’s dramatic career as a statesman as well as an intimate view of the man behind the myth.
می دونم مخالفان همیشگی چی می گن! جمله اول را می خونند و می گن "خّب راست می گه! مرتیکه کور و کچل! عامل استکبار اسلامی!!!! خودمونو که نباید گول بزنیم! اصلاً همه اش تقصیر اونه!!!" بابا بی انصاف ها... عباس ما بدتر بود یا اسکندر؟
؟ Ruthless king بهتر منطبق بر این تفاوته یاAlexander the Great
این خارجی ها چطور تاریخ می خونند و ما چطور؟ فکر می کنید نمی دانند چه جنایت هایی کرده؟ این همه "دِ گریت" هایی که واسه خودشون ساختن و سالهاست به بچه دبستانی تا دانشگاهی اجباری درس می دن، نمی دونن چی بودند؟ نمی دونن به قول خود نویسنده چند تا از پسرهاشونو کور کرده؟ مثلاً این توماس جفرسون که حلوا حلواش می کنن و می ذارن رو سرشون، نمی دونن چه جوری برده داری می کرده؟ فقط چند تا بچه از همون ها داره؟؟ به خدا که می دونن. اما کی خودشون، تیشه به ریشه خوشون می زنن آخه؟؟
جالب اینه که این کتاب اکثراً تعریفه از این آدم (شاه عباس). درد من اینه که به قول خودش اولین بیلبیوگرافیه و من شک ندارم که می دونه لیبل گذاری (همون علامت گذاری و عنوان گذاری خودمون) چقدر مهمه. تاریخ مارو چه جوری مطرح می کنند و مال خودشون را چطور؟؟؟ دردی که ما سالهاست نمی فهمیمش... اونها هویت سازی می کنند برای خودشون، ما تخریب هویت... آتیشی که اینها اصلاً چرا نباید دلشون بخواد که بادش بزنند؟؟؟
باز هم حساب کنی، همین معدود منابع را، اینها می نویسند. عنوان مراد دل خودشون، صادقند حداقل در متن... شاید هم باید بگم نوش جونشون، وقتی بهرام مشیری و شهرام همایون و ... بشوند رسانه های ما و آدمی مثل الهی قمشه ای که سالها طول بکشه تا یکی اش پیدا شه، از طرف دولت و مردم و ... خانه نشین و طرد بشه...
طبق معمول اشک و افسوس شب زیبایی که حرامم شد.
بحث نمی خوام.
بس کنید.
بس کنید.
بس کنید.
منِ نگار می خوام درباره معماری صفویه تحقیق کنم، منابع خودمون که کشک! توصیقی و غیر علمی. بعضاً حتی بر اساس خرافات. همان چندتا منبع درست هم که داریم اکثراً نوشته خارجی هاست... نمی تونم صبر کنم تا کتاب جدید "کشور رزوی"، نویسنده هندی الاصل را درباره صفویه بخونم. قراره سال آینده منتشر بشه. حقمونه. فارغ التحصیل ام. آی. تی با حداقل امکانات و منابع مگر چیزی بگه... خودمون که هیچ بر هیچ... همان دعوای اسلام و دین و هنر... سالهاست که یقه مان را گرفته... تو بگو اسلام دشمن بزرگ بشریت.... بیا و منصف باش درباره هنر... بیا و یک کم، فقط یک کم همه چیز را با سیاست قاطی نکن....
یاد مطلب آخر صادق زیبا کلام می افتم: "اساساً اگر يک درصد خيلي قليل از استادان را استثنا کنيم، سخني به گزاف نرفته اگر گفته شود استادان ما اساساً معلم و مدرس هستند تا محقق و دانشمند. در دانشگاه هاي ايران استادي يعني تدريس و تدريس يعني استادي. به بيان ديگر عملکرد و به تعبير جامعه شناسي «کارويژه» دانشگاهيان ما ذاتاً تدريس و مدرسي است تا تحقيق و توليد دانش." و ادامه می ده که چه جوری سیاست زدگانی بیش نیستیم... کاملاً درک می کنم وقتی "صادق زیبا کلام" هم با اون اخلاق تندش چرا این قدر راحت طرد می شه... از موافق و مخالف...
بگذریم، نمی خوام بحث را سیاسی کنم.... کجاست گوش شنوا... حتی اگه افسانه هم باشه، درک می کنم علی ای را که سرش را می کرد توی چاه و نعره می زد... همون حس را دارم....
ول کن. کی می فهمه....
دارم توی گوش بلانسبت شما، خر، آواز می خونم!!! اگر کسی باشه که گوش بده، شاید خودممو مخاطب های خارجی... بلکه دوباره توی نسل های آینده، روزی بیاد که "گدار" و "سیرو" ای پیدا بشن، ای حرف هارا توی گوش ملت بکنند... شاید اون موقع تک گوش های شنوایی پیدا بشه...
هنوز یادم نرفته اون روز منحوس را توی کلاس... گقت واسه آینده چی می خوای؟ گفتم وقتی معماری ایران توی گوگل سرچ می کنند، اول تخت جمشید بیاد و بعد اسم من. چقدر بهم خندیدند و می خندند. حالا بهشون حق می دم. نه چون قابلیتشو در خودم نمی بینم... چون قابلیتشو توی مردمی که محکم گوش هاشونو گرفتن تا نشنوند نمی بینم....
چقدر دلم گرفت... شب دراز است و قلندر بیدار
باز هم حساب کنی، همین معدود منابع را، اینها می نویسند. عنوان مراد دل خودشون، صادقند حداقل در متن... شاید هم باید بگم نوش جونشون، وقتی بهرام مشیری و شهرام همایون و ... بشوند رسانه های ما و آدمی مثل الهی قمشه ای که سالها طول بکشه تا یکی اش پیدا شه، از طرف دولت و مردم و ... خانه نشین و طرد بشه...
طبق معمول اشک و افسوس شب زیبایی که حرامم شد.
بحث نمی خوام.
بس کنید.
بس کنید.
بس کنید.
منِ نگار می خوام درباره معماری صفویه تحقیق کنم، منابع خودمون که کشک! توصیقی و غیر علمی. بعضاً حتی بر اساس خرافات. همان چندتا منبع درست هم که داریم اکثراً نوشته خارجی هاست... نمی تونم صبر کنم تا کتاب جدید "کشور رزوی"، نویسنده هندی الاصل را درباره صفویه بخونم. قراره سال آینده منتشر بشه. حقمونه. فارغ التحصیل ام. آی. تی با حداقل امکانات و منابع مگر چیزی بگه... خودمون که هیچ بر هیچ... همان دعوای اسلام و دین و هنر... سالهاست که یقه مان را گرفته... تو بگو اسلام دشمن بزرگ بشریت.... بیا و منصف باش درباره هنر... بیا و یک کم، فقط یک کم همه چیز را با سیاست قاطی نکن....
یاد مطلب آخر صادق زیبا کلام می افتم: "اساساً اگر يک درصد خيلي قليل از استادان را استثنا کنيم، سخني به گزاف نرفته اگر گفته شود استادان ما اساساً معلم و مدرس هستند تا محقق و دانشمند. در دانشگاه هاي ايران استادي يعني تدريس و تدريس يعني استادي. به بيان ديگر عملکرد و به تعبير جامعه شناسي «کارويژه» دانشگاهيان ما ذاتاً تدريس و مدرسي است تا تحقيق و توليد دانش." و ادامه می ده که چه جوری سیاست زدگانی بیش نیستیم... کاملاً درک می کنم وقتی "صادق زیبا کلام" هم با اون اخلاق تندش چرا این قدر راحت طرد می شه... از موافق و مخالف...
بگذریم، نمی خوام بحث را سیاسی کنم.... کجاست گوش شنوا... حتی اگه افسانه هم باشه، درک می کنم علی ای را که سرش را می کرد توی چاه و نعره می زد... همون حس را دارم....
ول کن. کی می فهمه....
دارم توی گوش بلانسبت شما، خر، آواز می خونم!!! اگر کسی باشه که گوش بده، شاید خودممو مخاطب های خارجی... بلکه دوباره توی نسل های آینده، روزی بیاد که "گدار" و "سیرو" ای پیدا بشن، ای حرف هارا توی گوش ملت بکنند... شاید اون موقع تک گوش های شنوایی پیدا بشه...
هنوز یادم نرفته اون روز منحوس را توی کلاس... گقت واسه آینده چی می خوای؟ گفتم وقتی معماری ایران توی گوگل سرچ می کنند، اول تخت جمشید بیاد و بعد اسم من. چقدر بهم خندیدند و می خندند. حالا بهشون حق می دم. نه چون قابلیتشو در خودم نمی بینم... چون قابلیتشو توی مردمی که محکم گوش هاشونو گرفتن تا نشنوند نمی بینم....
چقدر دلم گرفت... شب دراز است و قلندر بیدار
اوهوم!
ReplyDelete