امشب خـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــیلی خوش گذشت!
دبیرستان که بودم، با آزانس می رفتم مدرسه، با آزانس هم بر می گشتم خونه. از دم در تا دم در!!! که یکهو تو راه گربه گازم نگیره!!!
رفتم دانشگاه، پر رو شدم! پر رو پر رو راه می افتادم بازار تهران، ناصر خسرو و هرجای دیگه ای که مطمئن بودم دختر تنها نمی ره!!! اصولاً بحث "دختر تنهارو لولو می خوره" همون ترم اول ریخته شد تو توالت، گلاب به روتون، سیفون هم روش!!!! اصلاً مگه می شد که استادت صدیق باشه و مجبور باشی کلی کار معمارانه بکنی و باز هم با آقا بالاسر راه بیفتی تو خیابون؟؟؟ هیچ جارو بلد نبودم، ادعام هم می شد!!! اردوهایی که جور کردیم و رفتیم: جنوب و شمال... واااای!! اون شب کذایی با تارا تو جنگل!!! قطار کرمان...
بازار کاشان نصفه شب را بگو که هیچ وقت ماجراشو واسه مامان اینها تعریف نکردم!!!!! تنهایی! عجب دلی داشتم! بهتره بگم عجب کله خرابی داشتم!!!! تازه با همه اینها شبها دیرتر از 8 نمی اومدم خونه!!!!!
حالا امشب یاد همه اونها و یک عالمه خاطره دیگه واسم زنده شده....
بگذریم!
دبیرستان که بودم، با آزانس می رفتم مدرسه، با آزانس هم بر می گشتم خونه. از دم در تا دم در!!! که یکهو تو راه گربه گازم نگیره!!!
رفتم دانشگاه، پر رو شدم! پر رو پر رو راه می افتادم بازار تهران، ناصر خسرو و هرجای دیگه ای که مطمئن بودم دختر تنها نمی ره!!! اصولاً بحث "دختر تنهارو لولو می خوره" همون ترم اول ریخته شد تو توالت، گلاب به روتون، سیفون هم روش!!!! اصلاً مگه می شد که استادت صدیق باشه و مجبور باشی کلی کار معمارانه بکنی و باز هم با آقا بالاسر راه بیفتی تو خیابون؟؟؟ هیچ جارو بلد نبودم، ادعام هم می شد!!! اردوهایی که جور کردیم و رفتیم: جنوب و شمال... واااای!! اون شب کذایی با تارا تو جنگل!!! قطار کرمان...
بازار کاشان نصفه شب را بگو که هیچ وقت ماجراشو واسه مامان اینها تعریف نکردم!!!!! تنهایی! عجب دلی داشتم! بهتره بگم عجب کله خرابی داشتم!!!! تازه با همه اینها شبها دیرتر از 8 نمی اومدم خونه!!!!!
حالا امشب یاد همه اونها و یک عالمه خاطره دیگه واسم زنده شده....
بگذریم!
تو بلاد اجنبی ها با یک گروه بچه باحال، "نیمه پنهان" ندیده بودم که دیدم!
فرنی نخورده بودم که خوردم...
جوجه معلم زبان فارسی نشده بودم که شدم...
یک گله دوست باحال یک جا پیدا نکرده بودم که کردم...
ساعت یازده و نیم شب تو خیابونهای تاریک با دوستان قدم نزده بودم که زدم...
و مهمتر از همه: لباس ارتش آمریکا نپوشیده بودم که پوشیدم!!!!!!!!!!! (این آخری اصلاً هالووینی نبودها! کلی جدی بود! واسه همین اینقده جسبید!!!)
و همه اینها هیچ، فردا دوتا کلاس دارم، مشق هام هم مونده، هفته دیگه باید مقالمو تحویل بدم، فردا مسافرم و.... با همه اینها، با خیال راحت نشستم و دوغم را می خوووووووووووووورم!!!!
امشب کلی خوب بود! مگه من از دنیا چی می خوام؟؟؟
پی نوشت! امشب داشتم مثل بچه آدم داشتم راه می رفتم که یکهو یک پسره از اون کله خیابون داد زد: آهای خانومه! واسه هالووین چی می پوشی؟ گفتم (داد زدم) سرخپوست آمریکایی! گفت چه باحال! من می خوام توماس جفرسون بشم!!!! کلی واسش کف و سوت زدم و رفتم... نمی دونم اون مست بود یا من؟؟؟
:-P
ساعت یازده و نیم شب تو خیابونهای تاریک با دوستان قدم نزده بودم که زدم...
و مهمتر از همه: لباس ارتش آمریکا نپوشیده بودم که پوشیدم!!!!!!!!!!! (این آخری اصلاً هالووینی نبودها! کلی جدی بود! واسه همین اینقده جسبید!!!)
و همه اینها هیچ، فردا دوتا کلاس دارم، مشق هام هم مونده، هفته دیگه باید مقالمو تحویل بدم، فردا مسافرم و.... با همه اینها، با خیال راحت نشستم و دوغم را می خوووووووووووووورم!!!!
امشب کلی خوب بود! مگه من از دنیا چی می خوام؟؟؟
پی نوشت! امشب داشتم مثل بچه آدم داشتم راه می رفتم که یکهو یک پسره از اون کله خیابون داد زد: آهای خانومه! واسه هالووین چی می پوشی؟ گفتم (داد زدم) سرخپوست آمریکایی! گفت چه باحال! من می خوام توماس جفرسون بشم!!!! کلی واسش کف و سوت زدم و رفتم... نمی دونم اون مست بود یا من؟؟؟
:-P
آهان! در ضمن چندتا بچه آمریکایی واسم شعر سعدی و مولانا نخوندن که خوندن!!!!
ReplyDeleteخب پس به کشف رویاهای جدید نایل شدی. این تجربه های بار اول خیلی می چسبه البته معمولاً آدم زود هم یادش میره تا یک نفر از این تجربه هاش بگه اون موقعس که یاد گذشته می فتی. ضمناً بار آخر باشه اسم این مرتیکه دو دلاری رو جلوی من میاری
ReplyDeleteمیشه لطفا" سایز مورچه هارو زیاد کنی بتونیم بخونیم آحه ما کوریم با احترام "ننجون"
ReplyDelete