Friday, September 9, 2011

یک روز... و فقط یک روز...

Blogspot تغییر کرده! امیدوارم به میمنت باشه. وقت ندارم چک کنم ببینم چی به چیه.
یا پروژه انجام دادن یادم رفته، یا این برنامه که توشم خیی خیلی سنگینه. هرچند می پسندم...
*
و من بهزاد می بینیم. و من مامان می بینم. و من بابا می بینم. خوش به حال من.
*
آینده من چیه واقعاً؟ آینده طولانی مدت رو نمی گم. آینده کوتاهی رو می گم که دست خودم و چندتا استاده...
چرا didi rugles نیست پس؟؟؟
*
تانگو. معرکه. زیبا. معرکه.

جسارت. معرکه.
خودسپاری. غریب... با حسی مملو از سرخوشی.
*
مهدی صحنه رفت. دوستی که دوهفته بیشتر نمی گذره از شناختمون از هم. دلم براش تنگ می شه. خیلی بیشتر از دوستهایی که عمری می شناسمشون. بیشتر می شناسمش نسبت به دوستهایی که عمری می شناسمشون.
*
خودم رو دوست دارم. زندگی ام رو دوست دارم.
فقط وقت ندارم... حیف...
*
یک روز خوب. یک روز پر عجله. یک روز عجیب. یک روز خسته

1 comment: