Monday, July 9, 2012

نقش دلپذیر "نگار"... "نقش" دلپذیر نگار... نقش "دلپذیر" نگار...

هزار نقش بر آيد ز کلک صنع و يکی  ***  به دلپذيری نقش نگار ما نرسد

عجب شبی... عمیق به تریکی ابرهای آسمان Champaign... دروغین به روشنی صفحه لپتاپ من تو این شب تاریک...

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد  ***  تو را در این سخن انکار کار ما نرسد
اگر چه حسن فروشان به جلوه آمده‌اند   ***   کسی به حسن و ملاحت به یار ما نرسد
به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز    ***   به یار یک جهت حق گزار ما نرسد
هزار نقش برآید ز کلک صنع و یکی   ***   به دلپذیری نقش نگار ما نرسد
هزار نقد به بازار کائنات آرند   ***   یکی به سکه صاحب عیار ما نرسد
دریغ قافله عمر کان چنان رفتند   ***   که گردشان به هوای دیار ما نرسد
دلا ز رنج حسودان مرنج و واثق باش   ***   که بد به خاطر امیدوار ما نرسد
چنان بزی که اگر خاک ره شوی کس را   ***   غبار خاطری از ره گذار ما نرسد
بسوخت حافظ و ترسم که شرح قصه او   ***   به سمع پادشه کامگار ما نرسد

- آکشیتا داره میره رو اعصابم. نمیفهمه؟! -

بغض دارم...
و لبخند.

میدونی؟ خوشحالم که رمضان داره شروع میشه... به شبهای تنهایی ام، به سپیده‌دم و خودم و خدا... نیاز دارم... باز!

و...
قلیون‌شور باشه، اسکاچ باشه، دسته جارو باشه، جنگل باشه یا هرچیز دیگه ای... گاهی فکر میکنم باید یکدنده باشم! و این یکدندگی جای خوبی پیدا کرده برای نشون دادن خودش: موهای بلند من! گاهی باید به خودم هم که شده، ثابت کنم که میتونم پای حرف خودم وایسم... لااقل پای یک حرف خودم...
هرچند عالم و آدم و حتی خودم هم بگیم که موی کوتاه به من بیشتر میاد...

1 comment:

  1. تا سحری چی دوست داشته باشی...
    ((:

    ReplyDelete