Friday, November 20, 2009

پست 2 امشب

تهران که بودم، اگه یه کار تو خونه بود که صد سال سیاه هم حاظر نبودم طرفش برم، شستن دستشویی و حمام بود!!!!
حالا اینجا منتظر بهونه می گردم که یه وقت خالی پیدا کنم، صبح یا شب، فرقی نمی کنه! بدوم برم حموم رو بشورم!!!! یه حالی می ده با یه خستگی عمیق و با نشاط این که فردا صبح که پا میشی، دستشوییت مثل کارتون ها برق می زنه!!!! به به!

الان ساعت چنده؟ 1:30 صبح!!!!
آهان! باشه! من رفتم بخوابم.

اما خداییش، اگه یه دختر خوب دم بخت واسه من سراغ دارین که خوب هم غذا بپزه، من آمادگی ازدواجمو اعلام می دارم!!!!

پینوشت: فردا 6:30 باید از خواب پاشم

5 comments:

  1. یاد اون سال افتادم که رفته بودیم شمال! مامان فقط یک روز تمام در و دیوار ویلا را سابید!

    ReplyDelete
  2. منم کارتون میخوام. با من ازدواج میکنی؟!

    ReplyDelete
  3. age ye shohar e khubam soragh dari begu, vali kollani shostane dastshuyi hamum az baghiyeye jaha behtare , shilangi migiri ba feshar khodesh tamiz mishe ;)

    ReplyDelete
  4. نگار اگر گردگیری رو هم بر عهده می گیری، من حاضرم آشپزی رو تقبل کنم!

    ReplyDelete
  5. etefaghan saaly! tu in 1i koli herfeyiam! shoharam mishi??? :D:D:D

    ReplyDelete