Monday, October 28, 2013

مرا دندان درد میکرد، برکندم.

خواب دیدم سه تا از دندانهایم لق شدند، بهشان دست زدم، افتادند. خواب خوبی نبود. میدانم بقیه دندانهایم لقند.
***
دیشب یک بار سنگین را خالی کردم. دوتا بالش به بغل تا صبح زار زدم. بلند. دیگه چند قطره اشک و صدای خفه شده نبود. فریاد غصه بود. بد نیست. حس میکنم از هجم سیاهی روی شانه هایم کم شد...

عجیب نیست خواب دیشب...

2 comments: