Sunday, February 17, 2013

رنگی

[از دیروز تا امروز]

امروز کارهای خوبی کردم... صبح بیدار شدم و توی تخت غلت زدم... دستم اومد جلوی لبهام. بوسیدم. چشمهام گرد شد! چندین ماه بود که خودم رو نبوسیده بودم! یک فاجعه در زندگی خودم... باز خودم رو بوسیدم... خودم رو باید بیشتر دوست داشته باشم...
*
لبخند از فکر اینکه مامان به زودی اینجاست...
*
غذا بختم در حد تیم ملی! ایده بنیادیش از کباب قابلمه ای بود... اما ویژه اش کردم و این کجا و اون کجا.... قیافه‌اش خدا شده! طعمش همچنین! از ویژه بودنش همین بس که توی فر درست کردم... خوشگل شده لامصب! یه قرمزی خوبی داره و کنار برنج دودی و زیره... وای وای! کولاک کردم! خوشحالم که زیاد درست کردم که غیر از صبحانه الان و شام دیشب، سه تا ظرف هم گذاشتم فریزر!!!
*
شاید نیما، در 27 آذر 1320... دختری رو دیده بود که فروغ چشمانش رو از دست داده و دیگر نمینوشت... که نوشت:
آی آدمها ، که بر ساحل نشسته شاد و خندانيد،
يک نفر در آب دارد می‌سپارد جان
يک نفر دارد که دست و پای دائم می‌زند
روی ِ اين دريای ِ تند و تيره و سنگين که می‌دانيد،
آن زمان که مست هستيد
از خيال ِ دست يابيدن به دشمن،
آن زمان که پيش ِ خود بيهوده پنداريد
که گرفتستيد دست ِ ناتوان را
تا توانائی ِ بهتر را پديد آريد،
آن زمان که تنگ می‌بنديد
بر کمرهاتان کمربند...
در چه هنگامی بگويم؟
يک نفر در آب دارد می‌کند بيهوده جان، قربان.
آی آدمها که بر ساحل بساط ِ دلگشا داريد،
نان به سفره جامه تان بر تن،
يک نفر در آب می‌خواند شما را
موج ِ سنگين را به دست ِ خسته می‌کوبد،
باز می‌دارد دهان با چشم ِ از وحشت دريده
سايه‌هاتان را ز راه ِ دور ديده،
آب را بلعيده در گود ِ کبود و هر زمان بيتابی‌اش افزون.
می‌کند زين آبها بيرون
گاه سر، گه پا،
آی آدمها!
او ز راه ِ مرگ اين کهنه جهان را بازمی‌پايد،
می‌زند فرياد و امّيد ِ کمک دارد.
آی آدمها که روی ِ ساحل ِ آرام در کار ِ تماشائيد!
موج می‌کوبد به روی ِ ساحل ِ خاموش،
پخش می‌گردد چنان مستی به جای افتاده. بس مدهوش
می‌رود، نعره‌زنان اين بانگ باز از دور می‌آيد،
آی آدمها!
و صدای ِ باد هر دم دلگزاتر،
در صدای ِ باد بانگ ِ او رهاتر،
از ميان ِ آبهای ِ دور و نزديک
باز در گوش اين نداها،
آی آدمها!
دوست داشتم امروز، شبهای گوته‌ای می‌بود... میرفتم و شعر گوش میدادم... 10 شب... 10 روز...
موهایم با بنفش شروع کردند... قرمز شدند، قهوه‌ای شدند... تا اینجا خوب بود. الان کبودند! خیلی بهترند!

No comments:

Post a Comment