Tuesday, December 6, 2011

عصبانی ام

با یکی از دوستهام دعوا کردم. 
دوست محترم، آمریکاییه... اصیل... آدم بدی نیست... اما...

همه می گن تو اروپا آخرِ آخرش واسشون خارجی محسوب می شی... می گن آمریکا بهتره، چون همه یه جورایی خودشون "خارجی"اند... کی گفته؟ 
این دوست ما، به من علاقه "مخصوص" داره! به هزار و یک دلیل شدنی نیست و نمی خوام. با بودن باهاش بهم خوش می گذره... با هم می خوایم بریم شکار و من هم که عاشق اسلحه و یاد گرفتن شکار... (اینجا اسلحه فروختن به اینترنشنال ها غیر قانونیه... سخته که یاد بگیری...) کلی چیز ازش یاد گرفتم و کلاً حرف زدن باهاش برام لذت بخشه... درباره تاریخ و سیاست و اسلحه...
همین بشر، یه بار رسماً ازم پرسید نگار، تو گرین کارت نمی خوای؟ در جریان مشکلات ویزا و شهریه دانشجوی خارجی و اینها هم هست... معلومه که می خوام!!! گفت، خب، چرا باهام ازدواج نمی کنی تا گرین کارت بگیری؟؟؟؟ 
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــحش بود برام! فـــــــــــــــــــــحش!
این که یکی فکر کنه به خاطر ملیتش حق داره هر فخری بفروشه... فکر کنه می تونه با گرین کارت کوفتی یه آدم دیگه رو به بند بکشه... اینکه من رو نیازمند تصور کنه و خودش رو کسی که داره یه لطفی هم درباره ام می کنه... دیوووووووووونه ام می کنه....
اون بار سعی کردم آروم باشم. چیکار کنم؟ این طرز فکر همه جا هست... داد و بیداد چی رو عوض می کنه؟ اما گفتم بهش که چقدر بهم برخورده... که عملاً توهینی کرده که بخواد یا نخواد، تو ذهنم همیشه خواهد موند... معذرت خواست. زیاد. خودش، فهمید چه گندی زده لامصب....
حالا طی سه شب گذشته... دیوووونه شده و شده ام! 
چهار شب پیش، وقتی من و آکشیتا از خستگی پروژه، شبیه مرگ، خواب بودیم... نصفه شب، تو عالم مستی یه کاره زنگ زد بهم و از خواب پروندم! آکشیتا که خواب خواب بود و نفهمید... من هم ریجکتش کردم و گذشت... اما من عصبانی شدم خوب!... می دونه که خوابم برام مهمه... بهش یادآوری کردم و اینکه عصبانی ام... اینکه علاوه بر اون، درگیر پروژه هام هستم و گفتم بذار تا آخر هفته بگذره تا پروژه های من هم تموم شه و عصبانیتم بپره... 
ولی از اونطرف اون بهش برخورد! می گه پیش می اد! شاید هم بیاد... شاید هم بیخود عصبانی شدم... اما چیزی که اذیتم کرد، اراجیفی بود که لابه‌لای حرفهاش گفت... اینکه نداشتن اون تو زندگیم (مستقیمِ غیر مستقیم... عطف به اینکه نخواستم اون رو یه آدم جدی بکنم تو زندگیم) یه loss ئه برای من... که چقدر خوبه برای من و چقدر من اشتباه می کنم... که باعث شدم احساس مزخرفی داشته باشه و باید معذرت خواهی کنم ازش!
عصبانی ام هنوز... و هنوز خودم رو کنترل می کنم برای اینکه هرچی از دهنم در می آد بهش نگم... بهش گفتم توهین مستقیم کرده و دیگه نمی خوام باهاش حرف بزنم...
فکر کنم تازه فهمید چی گفته... شاید هم نفهمید... نمی دونم... یه ماه مهلت خواست تا باز با هم "دوست" باشیم و بس... فرصت دوباره خواست... امیدوارم اشتباه نکرده باشم با دادن این فرصت... عصبانی ام.

عصبانی ام. از اون و این حس مزخرف "لطف کردن"... عصبانی ام از ملتی که ملیتشون رو تو سر بقیه می زنن... عصبانی ام از کشوری که چنین ملتی رو پرورش داده... عصبانی ام از اینکه لعتهای "خودی" و "خارجی" وجود دارند... عصبانی ام از آدمهایی که مملکتی ساختن که ماهارو آواره دنیا کرده... که من باید الان تو سرزمین خودم شاهی کنم و اینجام... عصبانی ام از خودم، بیشتر از همه...
عصبانی ام...
عصبانی...

3 comments:

  1. دنيا رو که بگردی می بينی هيچ ملتی اون ملت ايده آل نيستند. افتخار آدما در زندگی شون هم متفاوته شايد متناسب با اندازه آرزوهاشون...
    آدما به دنبال معنايي می گردند برای بقا، اون معنا بسته به آنچيزی که ديدند تغيير می کنه، در کشوری تاريخ وسيله بقاست، در کشوری ديگه تکرار هزار باره کشور بزرگ، قدرتمند و .... دليلی برای ادامه بقاست. در کشوری ديگه ...
    هيچ ملتی دسته گل نبوده و نيست. اما در بين هر ملتی افرادی با ذهن باز و روشن وجود دارند که تنگ نظری می شه اگر بخوايم بگذاريمشون تو همون کيسه که بقيه رو می ذاريم.
    عصبانی نشو.... :)

    ReplyDelete
  2. 1- از دست من عصبانی نشو
    2- قضیه گرین کارت به دید تو بستگی داره! می تونستی اینجوری نگاه کنی که اینقدر براش مهمی که حاضره خودشو به بند بکشه (نه تورو) که به خاطر مساله مزخرفی مثل ملیت تورو از دست نده. دقیقا بر عکس چیزی که فکر کردی.
    3- یکی از استادام که امریکایی هم هست بهم گفت همه ما برای زندگی بهتر اومدیم امریکا. گفت من چند نسل زودتر و تو چند نسل دیرتر. پس تفاوتمون فقط تو تاریخ وروده. اجازه نده این موضوع عقب بندازتت. میبینی؟ این کسی که این حرف رو زده خودش امریکاییه. استاد هم هست.
    4- من نفهمیدم اون مست بود یا تو. ولی اگه اون مست بوده و بهت زنگ زده کار خوبی کردی بهش گفتی که خوا بمهمه. ولی باید ته دلت خوشحال باشی. به خاطر فعل و انفعالات شیمیایی و عصبی زمان مستی فقط اخساسات و اشخاص و ... که درونی شدن در دسترس آدم مست قرار می گیرن. پس اگه موقع مستی بهت زنگ زده خوشحالی داره چون یعنی خیلی خیلی مهمی.
    5- فکر نمی کنم اونا ملیتشون رو توسر ما بزنن. ما هستیم که ملیتشونو تو سر خودمون می زنیم. رجوع شود به دقت خودت برای پر کردن فرم لاتاری و استرس چک کردن اون. چندان تقصیر اون نیست عزیز!

    ReplyDelete
  3. I am sorry Buddy.
    i tried to make it up to you.
    -c

    ReplyDelete