Sunday, August 15, 2010

آره؟

بیشتر از یک ماهه که کوله به دوشم! سفر و سفر و سفر... جهان گردی شدم اساسی...

اما خسته شدم، از سفر خسته شدم و باورم نمی شه،
دیگه به آسونی قبل نمی تونم از در و دیوار بالا برم و باورم نمی شه،
به درد بی درمون گرفتگی صدا مبتلا می شم و باورم نمی شه،
موی سفید پیدا کردم و باورم نمی شه،

دارم پیر می شم و باورم نمی شه

3 comments:

  1. پی نوشت: مادر محترم قول داده اند که تشریف بیاوردند و همچنان بلیط نمی خرند و ما باورمون نمی شه که نمی شه

    ReplyDelete
  2. این خودتی؟ نه تو نیستی این نگار نیست یا حداقل نگاری که من می شناسم نیست نگار اهل جازدن نیست. خستگی ، کار،سفر، موی سفید و اما موی سفید در همبن یک تار مو دنیا دنیا شادی هاو خاطره های خوب و بد جا داده شدند اما تاسفید شدن تار موی بعدی مسیری طولانی در پیشه. مثل همیشه از لحظه لحظه هاش بهره ببر تا مثل خیلی ها به تکرار فقط زنده بودن آلوده نشی.

    ReplyDelete
  3. من اومدم دوباره ... تو بيخود می کنی ... فلان فلان فلان... البته خودمونيم امسال تابستون جفتمون با سفر رفتن ترکونديم و حالا ديگه وقتشه يکم استراحت کنيم... هان، چی؟ بازم بايد برم؟ کجا؟ آها درس بخونم اونور دنيا... خوب حالا تا نوبت اون بشه....
    حاجی اينقدر مامان مامان نکن، هر مامان بيايي که می گي من رو به رفتن برای مدت طولانی نزديک می کنه، پس يخورده دندون رو جيگر بذار تا ببنيم اين ويزا چی می شه و مامان جونت مياد پيشت و اونوفت من تو فيس بوک هم تو هم مامان رو تير بارون می کنم... فقط يه عکس کافيه... مفهومه؟ الو...

    ReplyDelete